بررسی رمانتيسم در آثار جبران خليل جبران و سهراب سپهري

رمانتيسم در آثار جبران خليل جبران و سهراب سپهري

 

دكتر سيد حسين سيدي·

مينا بهنام··

دانشگاه فردوسي مشهد

 

        به كارگيري برخي از اصول رمانتيسم يكي از وجوه شعري مشترك دو شاعر برجسته ي ايران و
لبنان، سهراب سپهري و جبران خليل جبران است. مباني كلي حاكم بر ايدئولوژي اين مكتب يعني آزادي، فرديت، هيجان و احساسات، سير و سياحت، سفر جغرافيايي و تاريخي و كشف و شهود به فراوانی در آثار اين دو شاعر مشاهده مي شود.

      پژوهش حاضر کوششی است در بازيابي نحوه ي به كارگيري اصول و مباني رمانتيسم و بيان وجوه تفاوت و تشابه آن در آثار اين دو شاعر. این جستار بر چند فرضيه ي بنيادين استوار بوده است: 1. سهراب سپهري و جبران خليل جبران از ميان گونه هاي مختلفي كه مي توان براي رمانتيسم قائل شد به طور ويژه به رمانتيسم آرمان شهري  پاي بند بوده اند 2.  سفر جغرافيايي و تاريخي و نيز علاقه مندي به زادگاه در آثار هر دو شاعر نمود يافته است. 3.  فرديت در آثار جبران گاه تبديل به دغدغه ي اجتماعي و مردمي
مي
گردد؛ حال آن كه در شعر سپهري همواره فرديت و درون گرايي از نوع كشف و شهود عرفاني پيش چشم خواننده پديدار مي شود.

       دستاورد علمي اين پژوهش نشانگر این مطلب است كه مجموعه ی عوامل یاد شده پیرامون مبانی مکتب رمانتیک به صورتی بارز در آثار این دو شاعر بازتاب یافته است.

         واژه هاي كليدي: رمانتيسم، آرمان شهر، سفر، سهراب سپهري، جبران خليل جبران

 

 

 

1. تعريف مسأله

      ادبيات تطبيقي يكي از كاربردي ترين گرايش هاي ادبيات نوين است كه در يكي از شاخه هاي خود به بررسي و مطالعه ي آثار ادبي فرهنگ هاي گوناگون  مي پردازد و سبب تعامل متقابل و گسترش مرزهاي ادبي كشورهاي مختلف مي گردد. به عبارت دیگر در ادبیات تطبیقی روابط و مناسبات ادبیات ملت ها واقوام مختلف مورد تحلیل وتجزیه قرار می گیرد و از تأثير پذيري ادبيات یک ملت از ادبيات ساير ملل سخن به ميان می آید.

       پژوهش حاضر کوششی تطبيقي است در بازيابي نحوه ي به كارگيري اصول و مباني مكتب رمانتيسم و بيان وجوه تفاوت و تشابه آن در آثار سهراب سپهري شاعر فارسي زبان و جبران خليل جبران شاعر عرب. البته به نظر نمي رسد كه سپهري در نوشته ها و اشعارش هيچ گونه آشنايي يي  با ادبيات معاصر عرب به ويژه جبران خليل جبران داشته باشد. لذا آن چه نگارنده را به بررسي شعر اين دو شاعر و نقاش واداشته است شباهت هاي فكري ايشان پيرامون مكتب رمانتيسم است.

 

2. روش تحقيق

      بررسی این دو اثر بر بنیان دیدگاه های مکتب آمریکایی استوار است. این مکتب بر خلاف مکتب فرانسه، بر آن عقیده است که برای تطبیق دو اثر ادبی، نیازی به تقارن  تاریخی میان آن دو
 نیست؛ بدین مفهوم که بدون این که مبادله ای میان  دو اثر صورت گرفته باشد و يا اين كه ارتباطي ميان دو نويسنده بر قرار شده باشد نیز می توان به تطبیق دو اثر ادبی پرداخت(کفافی، 1382: 14).

      برهمين اساس در اين مقاله بر آنيم كه پس از بيان اندك مطالبي پيرامون نهضت رمانتيسم و ارائه ي تعريفي مختصر از اصول بنيادين اين مكتب، جلوه هاي آن را در آثار دو شاعر و نويسنده ي بزرگ يعني سپهري و جبران مورد بررسي و بازكاوي قرار دهيم. آن چه مسلم است از رهگذر اين بررسي شباهت ها و تفاوت هايي نيز پديدار مي شود كه در پايان تحقيق به خوانندگان عرضه خواهد گشت. 

3 . رمانتيسم

           آغاز قرن هيجده را بايد شروع عصر جديدي در ادبيات اروپا دانست كه دامنه آن تا به امروز كشيده شده است. در اين دوره اضطراب‌ها و تكان هاي ناشي از انقلاب فرانسه به اغلب كشور‌هاي اروپايي سرايت كرد. در اين قرن انسان جديدي به وجود آمد كه طرز تفكرش به هيچ وجه به انسان قرن هفدهمي شباهت نداشت. روزنامه هاي ادبي اهميت پيدا كردند. نويسندگان و شعراي برجسته اي از طبقات مختلف مردم قدبرافراشتند و قلمرو آثار ادبي وسعت ديگري يافت. مقام اجتماعي هنرمندان بالا رفت و اغلب آنها مي خواستند كاري كنند كه در سرنوشت طبقه‌ي خود و حتي همه‌ي مردم موثر واقع شوند. در اين دوره بود كه ادبيات رمانتيك در كشورهاي مختلف اروپا يكي پس از ديگري تجلي نمود. كلمه ي رمانتيك از قرن هفدهم در انگلستان در مورد تعبيرات شاعرانه به كار مي‌رفت و از سال 1676 وارد فرانسه شد و مدت زيادي با دو واژه ي picturesque(خيال انگيز) و Romanesque(افسانه‌اي) به كار برده مي‌شد و تا سال 1775 به معناي امروزي به كار نرفت. در آن تاريخ كلاسيك‌هاي شكست خورده اين كلمه را براي مسخره كردن پيروان رمانتيسم به كار مي‌بردند و نويسندگان جديد نيز اين كلمه را قبول كردند و آن را با كمال افتخار بر زبان مي راندند. رمانتيسم از اواخر قرن هيجدهم در انگلستان به وجود آمد، پس از آن به آلمان رفت و در سال 1830 وارد فرانسه و اسپانيا و روسيه شد و تا سال 1850 بر ادبيات اروپا حاكم بود .

      آن چه پيرامون اصول مكتب رمانتيك مي توان گفت به طور ويژه در نقطه ي مقابل كلاسيك ها قرار
مي گيرد. در حالي كه كلاسيك‌ها بيشتر ايده‌آليست هستند يعني در هنر مي‌خواهند فقط زيبايي و خوبي را شرح و بيان كنند، رمانتيك ها تلاش مي كنند تا گذشته از زيبايي، زشتي و بدي را هم به تصوير كشند. از تفاوت هاي ديگر رمانتيك‌ها پاي بندي ايشان به  احساس و عاطفه وخيال‌ است. در حقيقت عقل كه در آموزه هاي كلاسيك اصل و اساس قلمداد مي شد، جاي خود را به احساس در ايده ي رمانتيك ها داد.
بدين گونه ملاحظه مي شود كه برنامه
ي رمانتيك ها برنامه‌ي مبارزه است و روش آنها به كلي نفي كلاسيك هاست. به عقيده آن ها دستورالعمل‌هايي كه در ادبيات رواج يافته مانع آزادي فكر و بيان است، از اين‌رو آنها همه‌ي قواعد كلاسيك‌ها را شكسته و دور انداخته اند.

4. برخي از عقايد رمانتيك ها

1.4. آزادي: رمانتيسم «مكتب آزادي خواهي در هنر» است. از شعارهاي پيروان اين مكتب «آزادي انديشه» و «آزادي بيان» است. در قرن هجدهم، تئاتر و شعر تابع قوانين سختي بود كه از كلاسيكها به جا مانده بود، اما به عقيده رمانتيكها، بايد قوانين دست و پاگير و خشك كلاسيك را از بين برد. هنرمند رمانتيك براي خواهش ‌ها و احتياجات روح خود اهميت بسيار قائل است و مي‌گويد: آنچه به هنرمند الهام ‌مي‌بخشد و معنا و مفهوم زندگي شمرده مي‌شود «عشق و علاقه» است. اين علاقه بايد آزادانه مطرح شود.
2.4. فرديت: يكي از مشخصات بارز آثار ادبي رمانتيكها، در قالب شعر يا رمان، استفاده مكرر از كلمات «من» و «خود» است.  به بيان ديگر شعر يا نثر در قلمرو مكتب رمانتيسم وسيله اي مي شود براي بيان عشق و علاقه
ي فردي، دردها و دلتنگي هاي و به طور كلي احساسات دروني شاعر يا نويسنده. ايشان اوضاع و احوال و حالت هاي روحي خود را مانند درد دلي براي خواننده خود بيان مي كنند و باعث برانگيختن احساسات او مي شوند. به همين ميزان مخاطبان آثار رمانتيك نيز با خواندن اين ها هيجانات دروني خود را مي كاوند و آن ها را تسكين مي دهند. به اين ترتيب آثار اين مكتب را تقريباً مي توان سرگذشت نويسندگان آنان به حساب آورد و قهرمان نخست داستان يا شعر گوينده ي آن است.

3.4.  هيجان و احساسات: در اين مكتب ابراز احساسات و بيان هيجانات شخصي يك اصل است. به عقيده اين ها، عقل و منطق در هنر جايي ندارد و اين احساس است كه بر روح بشر تسلط دارد. بنابراين بايد احساسات و هوسهاي روح را البته در حريم اخلاقيات بيان كرد.
4.4. گريز، سياحت و سفر: آزردگي ازمحيط وزمان موجود و فرار به سوي زمان‌هاي ديگر از مشخصه هايي است كه در آثار رمانتيك ها ديده مي شود.  سفر واقعي يا خيالي، سفر تاريخي يا جغرافيايي، از نظر رمانتيكها به هرحال بايد از زمان «حال» به هر طريق ممكن گريخت. بايد از ناكامي، دلتنگي، اندوه و سرخوردگي ها فرار كرد. فرار به رؤيا، فرار به گذشته، فرار به سرزمينهاي ديگر، فرار به تخيلات. همه‌ي اين سفرهاي رويايي در آرزوي يافتن محيط زيبا و مجلل و رنگ‌هاي تازه و بالاخره آن زيبايي و كمال مطلوب است كه هنرمند آرزوي دستيابي بدان را دارد.
5.4. كشف وشهود: رمانتيك ها به دنبال كشف چيزهاي ناشناخته و موضوعات جديد هستند. آنان با تصويرسازي در ذهن، كاوش در جهان رؤيا و كشف عصر فراموش شده، هنر خود را خلق مي كنند. از اين رو كشف و شهود كه با متافيزيك و جهان ماوراء ارتباط برقرار مي كند، از علايق ويژه ي رمانتيك هاست كه پس از ايشان سمبوليست ها و سوررئاليست ها نيز بدان پاي بندند.    
6.4.  طبيعت گرايي: رمانتيك ها عاشق طبيعتند و طبيعت را مادر و استاد خويش خوانده اند. همدلي و يگانگي انسان با طبيعت از اصول بنيادين هنر رمانتيك است. شاعر رمانتيك عرب مي گويد:«به نطر من شعر تعبيري است از همدلي و مهرباني حواس با طبيعت، شعر زبان دلبردگي و جذابيت است. خاستگاه شعر تأثيرهاي متقابل ميان حواس و آثار طبيعي است و هدف آن شكيبايي و آرامش يافتن با اين طبيعت است»(اليافي، 1983: 108).

5 . رمانتيسم، جبران و سپهري

   با نگاهي به آثار جبران1931-1883) م.) شاعر و نويسنده پرآوازه عرب مي توان گفت كه او تحت تأثير ويليام بليك پيشواي جنبش رمانتيسم در ادبيات انگليسي بوده است. در ادبيات عرب بليك را حلقه ي اتصال همه ي حركت هاي شعري از افلاطون تا انجلّو دانسته اند. چنان كه جبران هم يكي از حلقه هاي رابط اين ميراث جاويدان است. تأثير بليك بر جبران را مي توان در دمعه و ابتسامه يافت(موسوعه جبران، ج34/ص59). دكتر بشروني معتقد است در تصاوير گوناگوني كه در آثار جبران به تصوير كشيده شده است و هر يك از آن ها رمزهاي شگفتي در خود نهفته دارد، تأثير پذيري وي از بليك نمودار شده است. به ويژه اين تأثيرپذيري در ترسيم چهره ي مسيح ديده مي شود. تصويري كه بليك در كتاب انجيل ابدي توصيف نموده، در اثر جبران نيز بازتاب يافته است (همان: 61).

      تأثير پذيري سهراب سپهري(1307-1359 ﻫ .) از مكتب رمانتيسم نيز كاملاً در آثار وي نمودار است. درحقيقت در شعر سهراب نوعي رمانتيسم زلال و شفاف منعكس شده است كه با گذر زمان پخته تر مي شود و آن گاه كه با افكار عرفاني و اشراقي سهراب در مي آميزد، جلوه اي ويژه به خود مي گيرد كه مي توان آن را سبك شخصي سهراب دانست.

    در اين مقال براي اين كه با نحوه ي به كارگيري اصول رمانتيسم در آثار اين دو شاعر بزرگ آشنا شويم، به بررسي چهار مورد از مواردي كه از عقايد رمانتيك ها برشمرديم در آثار ايشان خواهيم پرداخت؛ تا از رهگذر اين بررسي بتوانيم به شباهت ها و تفاوت هاي انديشگي اينان پي ببريم:

1.5. طبيعت گرايي

       طبيعت گرايي يكي از وجوه اشتراك جبران و سپهري است. در ادبيات رمانتيك شاعر و نويسنده هميشه ميان آرزوها و آرمان ها و واقعيت جامعه درگير است. يكي از ويژگي هاي آن بازگشت به طبيعت است و احساس دلسردي و انزجار از تمدن جديد. رمانتيك ها در پي آرمان جديد براي زندگي با رويكرد فكري اجتماعي بودند كه در دوران پرآشوب تاريخ جديد اروپا ظهور كردند تا احساسات يأس و نوميدي و پريشاني در تحقق عالم جديد را كه در آن ارزشهايي چون عدالت، آزادي  و برابري مطرح است به تصوير كشند. در ادبيات رمانتيك اديب و شاعر همواره ميان آرزوها و اميدها و آرمان ها و واقعيت جامعه درگير است. يكي از ويژگي هاي آن ها بازگشت به طبيعت است و احساس دلسردي و انزجار از تمدن جديد در آثارشان موج مي زند. طبيعت در آثار جبران در هر نوشته اي هرچند كه مسائل اجتماعي يا فلسفي باشد به چشم مي خورد. طبيعت به نظر او زنده است و اجزاي به هم پيوسته و منظمي دارد. دريا روح دارد. خورشيد قلب، گلها اشك مي ريزند و پرندگان ناله سر مي دهند. ابرها مي نويسند و نسيم زينت بخش آب هاست. طبيعت در ديدگاه جبران منشأ خير و صفا و پاكي و زيبايي و آزادي و كمال است.

       به عنوان مثال جبران در مدينه الاموات مي گويد: «قد بانت المدينه بكل مافيها من البنايات الشاهقه و القصور الفخمه تحت غيمه «كشيفه» من دخال المعامل»(مجموعه الكامله: 295). هم چنين در آثار و نوشته هاي او مي توان به عبارات زير اشاره كرد:

    شب به نيمه رسيده بود و آسمان بذرهاي فردا را در اعماق ظلمتش افكند»(همان: 101)

هوا به نفسهاي مرگ ممزوج شده است»(همان: 113)

خورشيد در وراي شفق پنهان شد، گو اين كه از رنجهاي بشر ملول گشته است و از ظلمهايشان بيزاري جسته است»(همان: 156)

شب سپاهش را در ميان آن كلبه هاي پوشيده از برف پخش كرد»(همان: 187)

بيا تا بقاياي اشك باران را از جام هاي نرگس بنوشيم و جانمان را از سرود گنجشگان پر نماييم و عطر نسيم را استنشاق كنيم»(همان: 288)

        از طرفي نسبت به طبيعت و زيبايي هاي آن چنين توصيفي دارد:«تتبخّر مياه البحر و تتصاعد ثمّ تجتمع و تصير غيمه و تسير فوق التلال و الوديه حتي اذا ما لاقت نسيمات لطيفه تساقطت باكيه نحو الحقول...»(همان: 287). از اين نمونه ها در سراسر آثار او به وفور ديده مي شود

    سپهري نيز در شعرش از طبيعت فراوان سخن گفته است. طبيعت در شعر او به سان معبد يا مسجدي است كه قبله اش گل سرخ و جانمازش چشمه و مهر او نور و اذانش را باد بر سر گلدسته ي سرو
 مي
گويد و علف در شعرش به تكبيره الاحرام مشغول است و موج در پي قدقامت.

       سهراب در حجم سبز بيش از ديگر آثارش به طبيعت پرداخته است. اين مطلب از نام هاي اشعار نيز به خوبي پيداست: از روي پلك شب، روشني، من، گل، آب، در گلستانه، آب ، پيغام ماهي ها، پشت درياها، شب تنهايي خوب، سوره ي تماشا، پرهاي زمزمه، تا نبض خيس صبح و...

       يدالله رويايي درباره ي حجم سبز چنين گفته است: «حجم سبز تنها يك مجموعه شعر نيست، نيز تأملي است روي شعر و تسليم به قدرت جادويي آن. تأملي است در طبيعت، در معناي اشيا و در حكمت حيات، جهان رنگيني است از تجربه هاي صميمي كه در تماشاي دوباره ي شاعر نوراني شده اند. سپهري در حجم سبز شاعري است لبريز از ظريف ترين تصويرها، چيزهايي از ابريشم، شيشه و رويا كه اگر در نزديك شدن به آن ها خشونت كني مي شكنند...»(لنگرودي، 1377، ج3/ 42).

      در شعرهاي وي توصيفات زيبا و ديدني از دشت و كوه و آب و آبادي به چشم مي خورد. از جمله مي توان اشعار زير را مثال زد:

شب سرشاري بود

رود از پاي صنوبرها تا فراترها مي رفت

دره ي مهتاب اندود و چنان روشن كوه كه خدا پيدا بود

در بلندي ها اما

دورها گم، سطح ها شسته و نگاه از همه شب نازكتر(هشت كتاب: 334)

***

من پر از نورم و شن

و پر از دارو درخت

پرم از راه، از پل، از رود، از موج

پرم از سايه ي برگي در آب(همان: 336-337)

***

با سبد رفتم به ميدان صبحگاهي بود

ميوه ها آواز مي خواندند

ميوه ها در آفتاب آواز مي خواندند

در طبق ها زندگي روي كمال پوست ها خواب سطوح جاودان مي ديد

اضطراب باغ ها در سايه ي هر ميوه روشن بود(همان: 369-370)

2.5. انسان گرايي و فرديت

      در آثار جبران آن چه اصالت دارد انسان است و مسائل مربوط به انسان. دغدغه ي زندگي اجتماعي از ويژگي هاي برجسته ي شعر وي محسوب مي شود. ظلم، استبداد، فئوداليسم، تبعيض و نابرابري، بردگي، فقر، محروميت همه از موضوعات اصلي نوشته هاي جبران است. از اين رو مي توان جبران را جدا از نويسنده، مصلح اجتماعي نيز برشمرد. موضوع اصلي كتاب هاي او يا لبنان است و اوضاع سياسي و اجتماعي و فرهنگي آن و يا بشريت به طور عام. با نگاهي به عناوين مقالات و داستان هاي كوتاه جبران مي توان به جهت گيري انساني در انديشه ي او پي برد. عناويني چون: في مدينه الاموات، الارمله و اينها، يا خليلي الفقير، بين الكوخ و القصر، طفلان، حفبار القبور، العبوديه، يا بني امي، الجبابره، مات اهلي و...

      گفته شد كه برنامه ي رمانتيك ها مبارزه است؛ از اين رو جبران در تمام نوشته ها و قصه هايش در پي آن است كه با سنتهاي كهن كه از نگاه او قيد و بندي براي رشد و تعالي روح بشري است، مبارزه كند. در مجموعه ججي عرائس المروج در قصه ي مرتا البانيه و يوحنا المجنون به بيان سنتهايي مي پردازد كه آدمي را به بند مي كشد. مبارزه با فئوداليسم، سلطه ي بزرگان دين، فاصله ي طبقاتي، ظلم و ستم و... موضوع بيشتر قصه هاي اوست. در مجموعه ي العواصف در حفارالقبور، نحن و انتم، يا بني امي،  الجبابره و مات اهلي لحن رمانتيك كم كم به لحن خشن تبديل مي شود(ر.ك: مجموعه الكامله: 458-459).

      در مقالهجي نحن و انتم به تقابل معنادار سرنوشت آدمي در دو حوزه ي فقر و ثروت مي پردازد و با واژگاني تند و گزنده به دستاوردهاي شوم طبقه برخوردار مي تازد. با توجه به اين كه شخصيت در ادبيات رمانتيك شخصيت اسطوره اي نيست و قهرمانان شخصيت هاي واقعي هستند جبران به شخصيت هاي بزرگي در تاريخ بشري اشاره مي كند كه بعضاً هم كيش او هم نيستند. از جمله«سقراط، بولس، گاليله، علي بن ابي طالب، مدحت پاشا»

       جبران در بيشتر نوشته هايش به تحريك احساسات انساني مي پردازد و كمتر به استدلال به معناي منطقي، فلسفي آن توجه دارد. شيوه ي بيان و گزينش واژگان در نوشته هاي او و قالب قصه هاي او بيشتر متوجه احساسات است تا عقل. براي نمونه در داستان طفلان به بيان تولد دو كودك اشاره دارد كه يكي در رفاه و ديگري در فقر و محروميت به سر مي برد. او در اين داستان كوتاه در پي بيان فاصله ي طبقاتي است. يا در في مدينه الاموات فضاي قصه آن چنان احساسي است كه خواننده خود را در غم آن زن بيوه شريك مي داند. از طرفي در بيان مراسم تدفين ثروتمند به گونه اي آن را به تصوير مي كشد كه آدمي مرگ ثروتمند را فراموش كرده و نسبت به او احساس تنفر پيدا مي كند.

    البته سهراب نيز هم چون جبران با فقر آشنا بود و به محرومان مي انديشيد. اين مطلب در خاطراتي كه دوستانش نقل كرده اند نيز آمده است. اما اين آشنايي تنها بخش كوچكي از ذهن و زبان سپهري را از آن خود كرده است. او مي گويد:

ما گروه عاشقان بوديم و راه ما

از كنار قريه هاي آشنا با فقر(همان: 367)

     هم چنين يكي از انساني ترين و لطيف ترين اشعار سهراب را كه هم خاستگاه انساني و اومانيستي دارد و هم طبيعت در آن تبلور خاصي يافته است، شعر پيامي در راه است. او در اين شعر در نقش يك مصلح اجتماعي، يك انسان برتر، يك نيروي ماورايي و يك سوشيانس موعود ظاهر مي شود و وعده هايي متعالي را بر زبان راوي جاري مي كند:

روزي

خواهم آمد و پيامي خواهم آورد

در رگ ها نور خواهم ريخت

و صدا خواهم در داد:

اي سبدهاتان پرخواب!

سيب آوردم سيب سرخ خورشيد.

خواهم آمد گل ياسي به گدا خواهم داد.

زن زيباي جذامي را گوشواره خواهم بخشيد

كور را خواهم گفت چه تماشا دارد باغ!...

خواهم آمد سر هر ديواري ميخكي خواهم كاشت

پاي هر پنجره اي شعري خواهم خواند...

آشتي خواهم داد

آشنا خواهم كرد

راه خواهم رفت

نور خواهم خورد

دوست خواهم داشت(339-341)

     بنابراين هنر ويژه ي سپهري اين است كه انسان و طبيعت را با هم در مي آميزد. او انسان بي دردي نيست و«اگر شعر سپهري را خالي از درد و رنج مي بينيم دليلش آن نيست كه او خود مرد رنج و اهل درد نيست، برعكس هر شعر او حاصل غلبه بر رنجي است كه برده است و اين غلبه از راه پي بردن به اين است كه رنج زاده ي ناهماهنگي است»(معصومي همداني،1371: 95).

     اما نبايد از نظر دور داشت كه گرايش اصلي سهراب سپهري به رمانتيسم فردي است. گاهي سهراب در شخصي ترين لحظات زندگي خود با الهه ي شعر سخن از عشق و شهود مي كند و تا مي تواند از جامعه و تاريخ و اجتماع دور مي شود. به رغم چند شعري كه عرضه شد، بايد گفت كه او يك انسان سياسي نيست و گرايشات اجتماعي در شعر او به ندرت يافت مي شود. از ديدگاه او قطار سياست خالي مي رود و مسافر و همراهي با خود ندارد:

من قطاري ديدم

كه سياست مي برد

و چه خالي مي رفت!

     بر خلاف جبران كه اجتماعات انساني را بزرگترين دغدغه  و نگراني خود مي دانست، نگاه سهراب به انسان نگاهي فردي و شخصي است. از ديدگاه وي انساني ارزشمند است كه به هر طريق ممكن خود را از اجتماع فارغ كند و با افق هاي عرفان و تصوف آشنا باشد. از آن جا كه شعر سپهري ماجراي ديرپاي عشق و محبت است؛ در سطر سطر آن آشتي با طبيعت و زندگي موج مي زند و شاعر ايده آل هاي خود را در تعامل انسان و طبيعت بيان مي دارد:

من اناري را مي كنم دانه

و به دل مي گويم

كاشكي اين مردم دانه هاي دلشان پيدا بود(هشت كتاب: 343).

3.5 . گريز، سياحت و سفر

        از ديگر ويژگي هاي ادبيات رمانتيك سفر تاريخي و جغرافيايي است؛ جبران در نوشته هاي خود به لبنان از دو موضع مي نگرد يكي به عنوان سرزمين آباء و اجدادي خود كه در آن به دنيا آمده و به توصيف آن مي پردازد. ديگر لبنان آرماني- تاريخي كه بايد چنين باشد. او در مقاله ي لكم لبنانكم و لي لبناني به لبناني اشاره مي كند كه در واقعيت يافت نمي شود. به عنوان مثال مي گويد: «لكم لبنانكم بكل ما فيه من الاغراض و المنازع و لي لبناني بمافيه من الاحلام و الاماني». «لبنانكم عقده سياسيه تحاول حلها الايام، اما لبناني فتلولٌ تتعالي بهيبه و جلال نحو ازرقاق السماء»(همان: 598).

      لبنان او «كوهي است استوار نشسته ميان دريا و دشت، دره هايي آرام و جادويي، انديشه و عاطفه فروزان، دختركاني كه از صخره ها بالا مي روند و با رودها مي دوند؛ حقيقتي است بسيط؛ فطرتي است در اسرار زندگي؛ جواني است چون دژ مستحكم و خندان هم چون سپيده»(599-600).

       با اين همه درباره ي رمانتيك بودن جبران بايد گفت: «او رمانتيك است اما از شاگردان رمانتيك اروپايي نيست؛ طبع او تابع قواعد آن نيست و يكي از مكاتب آن را نپذيرفت؛ چون مكتب مهجري كه او رئيس آن بود، نسبت به قواعد دشمني داشت. رمانتيسم جبراني، بافت ويژه اي است كه تار و پودش در شرق بافته شده است»(يازجي حليم، موسوعه الجبران، ج16/ 33).

      در شعر سپهري از سفر چه آفاقي و چه انفسي سخن بسيار رفته است. هم سفر تاريخي دارد و هم سفر جغرافيايي و هم جغرافياي خواب و رويا را درنورديده است.

سفر رويايي

من به مهماني دنيا رفتم

من به دشت اندوه

من به باغ عرفان

من به ايوان چراغاني دانش رفتم(276)

اين سفر ناگهان با سفر جغرافيايي و تاريخي درهم مي آميزد:

چيزها ديدم در روي زمين

كودكي ديدم ماه را بو مي كرد

قفسي بي درد ديدم كه در آن روشني پرپر مي زد

نردباني كه از آن عشق مي رفت به بام ملكوت

من زني را ديدم نور در هاون مي كوبيد.

ظهر در سفره ي آنان نان بود، سبزي بود دوري شبنم بود

كاسه ي داغ محبت بود

در اين سفر او به امور متناقض و كم ياب برخورد كرده است. چيزهايي كه در سفر زميني نمي توان يافت:

من قطاري ديدم روشنايي مي برد.

من قطاري ديدم فقه مي برد و چه سنگين مي رفت

من قطاري ديدم كه سياست ميبرد و چه خالي مي رفت...(279)

سفر او نهايت دارد؛ سفري است به سوي هيچشتان؛ شهري در پشت درياها:

هنوز در سفرم.

خيال مي كنم

در آبهاي جهان قايقي است

و من_ مسافر قايق_ هزارها سال است

سرود زنده ي دريانوردان كهن را به گوش روزنه هاي فصول مي خوانم و پيش مي رانم

مرا سفر به كجا مي برد؟(310)

سهراب در مسير سفر تاريخي به مسائلي برمي خورد كه نشان از اوج تعالي روح و فكر او مي باشد:

و در مسير سفر راهبان پاك مسيحي

به سمت پرده ي خاموش ارمياي نبي

اشاره مي كردند

و من بلند بلند كتاب جامعه مي خواندم

...

سفر مرا به زمين هاي استوايي برد

و زير سايه ي آن بانيان سبز تنومند

چه خوب يادم هست

عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد

وسيع باش، و تنها و سربه زير و سخت

سفر سهراب به سوي پاكي ها و نوراست. به سوي حرارت تكليم. او كه مخاطب بادهاي جهان است و از رودها درس محو شدن مي آموزد. مسافري تنها كه از طور مي آيد:

صداي همهمه مي آيد

و من مخاطب تنهاي بادهاي جهانم

و رودهاي جهان رمز پاك محو شدن را

به من مي آموزند

فقط من

و من مفسر گنجشك هاي دره ي گنگم...

و اي تمام درختان زيست خاك فلسطين

وفور سايه ي خود را به من خطاب كنيد

به اين مسافر تنها كه از سياحت اطراف طور مي آيد

و از حرارت تكليم در تب و تاب است(320-321)

اما اين سفر پاياني ندارد، سفري است به سوي هيچ ملايم:

عبور بايد كرد

صداي باد مي آيد عبور بايد كرد

و من مسافرم اي بادهاي همواره

مرا به وسعت تشكيل برگ ها ببريد

مرا به كودكي شور آب ها برسانيد

...مرا به خلوت ابعاد زندگي ببريد

حضور هيچ ملايم را

به من نشان بدهيد(327-328)

      يكي ديگر از مشتركات سهراب و جبران علاقه ي شديد اين دو به زادگاه است. زادگاهي كه گاه به صورت يك آرمان شهر به تصوير كشيده مي شود. جبران به لبنان و روستاي بشرّي اوست سپهري به كاشان. جبران در مقاله ي لكم لبنانكم و لي لبناني از لبنان آرماني و رويايي سخن مي گويد. سپهري هم در شعرهايش از كاشان و گلستانه سخن گفته است. اما با اين تفاوت كه سهراب وقتي خود را به كاشان منسوب مي كند يكباره به وطني ديگر مي انديشد وطني كه گم شده است و لذا خود را در دنيايي ديگر
مي
يابد:

اهل كاشانم اما

شهر من كاشان نيست.

شهر من گم شده است.

من با تاب، من با تب

خانه اي در طرف ديگر شب ساخته ام(هشت كتاب: 286)

جبران نيز لبنان را شهري آرماني و رويايي فرض مي كند و لبنان جبران ديگر آن مرزهاي محدود جغرافيايي نيست. مي گويد:

«لبنان من با روياها و آرزوها همراه است؛ كوههاي لبنان من با شكوه و عظمت به سوي آسمان نيلگون قدبرافراشته اند. لبنان من دره هاي آرام و جادويي هستند كه در كرانه هايش صداي زنگ ها و سرود جويباران موج مي زند... لبنان من سرود سارها، صداي شاخه هاي حور و سنديان و پژواك ني در غارهاست»(المجموعه الكامله: 598 به بعد).

     سپهري نيز تبارنامه ي خود را به كاشان منسوب نمي كند، تبارنامه ي او گم شده است و خود را به خاك و مرزهاي جغرافيايي محدود نمي كند:

اهل كاشانم

نسبم شايد برسد

به گياهي در هند، به سفالينه اي از خاك سيلك

نسبم شايد

به زني فاحشه در شهر بخارا برسد(هشت كتاب: 286).

4.5. كشف و شهود

     اين دو شاعر در اشعار و نوشته هاي خود به نوعي عرفان و تصوف همراه با كشف و شهود گرايش داشته اند. با مقايسه ي نمونه هايي از سخنان  جبران و سپهري مي توان به اين وجه اشتراك دست يافت. نمايشنامه ارم ذات العماد اوج تصوف جبران است. او در نقش نجيب رحمه در پي رسيدن به شهر خدا، شهر مقدس، شهر روياهاي روحي است، جايي كه جز اهل مشاهده و توحيد و حقيقت را راهي بدان نباشد. جبران در اين اثر مي كوشد تصويري خيالي از دنيايي به دست بدهد كه در مقايسه با دنياي واقعي جنبه آرمان خواهانه دارد، شهري كه اوتوپياي اوست و تنها با مكاشفه و معرفت مي توان به آن دست يازيد. آمنه العلويه نماد راهنما و پير طريق، چراغ راه را در دستان جبران مي گذارد تا با شوق و شور و تحمل رنج و سختي به تكامل روحي برسد. زين العابدين، عارف شيعه و درويش ايراني نقش واسطه را بر عهده دارد. وحدت وجود، وحدت اديان، يگانه پرستي و جاودانگي روح و زندگي از انديشه هاي جبران است كه از زبان آمنه بيان مي شود. روي هم رفته مي توان گفت كه عرفان جبران به ويژه در اين اثر نوعي عرفان ذوقي و تأملي با رنگ و سياق عرفان گنوسي و يا نوعي تصوف مشهور به اشراقي فلسفي(theosophism) است. جبران با ايجاد فضايي تجريدي و متافيزيك با بهره مندي از نماد ها و سمبول ها در قالب يك ديالوگ و گفت و شنود، انديشه و گرايش صوفيانه اش را عرضه مي كند. هم چنين ردپاي گرايشات صوفيانه ي جبران را مي توان در پيامبر، قصيده المواكب، رماد الاجبال و النار الخالده پي گرفت.

     سهراب سپهري نيز در جاي جاي هشت كتاب معتقدات عرفاني و وحدت وجودي خود را بيان كرده است. وي مي خواهد با زبان خيالي و انعطاف پذير شعر، حالات روحي و عرفاني پيچيده ي خود را تبيين نمايد. اين حالات و تجربه ها منطق خاص خود را دارند و نمي شود با زبان عقل و منطق عقلاني آن ها را تبيين كرد. هرگاه سهراب خواسته است اين وضعيت را براي خوانندگان خود شرح دهد، كلامش دچار پارادوكس شده است. به همين جهت بسامد پارادوكس در شعر سهراب بسيار است. براي نمونه به كشف و شهود سهراب در دو شعر زير مي توان اشاره كرد:

در تاريكي بي آغاز و بي پايان

دري در روشني انتظارم روييد

خودم را در پس در تنها نهادم

و به درون رفتم

اتاقي بي روزن، تهي نگاهم را پر كرد

سايه اي در من فرود آمد

و همه ي شباهتم را در ناشناسي خود گم كرد

***

درها به طنين تو واكردم

هر تكه نگاهم را جايي افكندم، پر كردم هستي ز نگاه

بر لب مردابي پاره ي لبخند تو روي لجن ديدم، رفتم

به نماز

در بن خاري ياد تو پنهان بود برچيدم

پاشيدم به جهان(همان: 257)

6. دستاورد علمي

1.6. طبيعت گرايي يكي از وجوه اشتراك جبران و سپهري است. اين هر دو به صورتي هنرمندانه و دلنشين از طبيعت به عنوان ابزاري مناسب نه فقط براي  تصويرپردازي، بلكه براي بيان نمادين احوال روزگار و نيز نوع انسان بهره برده اند.

 2.6.  فرديت در آثار جبران گاه تبديل به دغدغه ي اجتماعي و مردمي مي گردد؛ حال آن كه در شعر سپهري در بسياري موارد فرديت و درون گرايي از نوع كشف و شهود عرفاني پيش چشم خواننده پديدار مي شود. در حقيقت جبران بيش از آن كه به فرديت خويش بيانديشد، در انديشه ي مردم و اجتماع است. اما قهرمان اشعار سپهري خود اوست. عشق و علاقه و كشف و شهودي كه در شعر وي بازتاب يافته است به شكل فردي و شخصي مطرح گشته و اين امر در اشعار وي كاملاً مشهود است.

6. 3.  سهراب سپهري و جبران خليل جبران از ميان گونه هاي مختلفي كه مي توان براي رمانتيسم قائل شد به طور ويژه به رمانتيسم آرمان شهري  پاي بند بوده اند و جلوه گاه آن را در اغلب موارد زادگاه خود پنداشته اند. سفر جغرافيايي و تاريخي و نيز علاقه مندي به زادگاه در آثار هر دو شاعر نمود يافته است. سهراب در شعرش هر لحظه از مخاطب دعوت مي كند كه در سفرهايش وي را همراهي كند. در شعر او از سفر چه آفاقي و چه انفسي سخن بسيار رفته است. هم سفر تاريخي دارد و هم سفر جغرافيايي و حتي گاه جغرافياي خواب و رويا را نيز درنورديده است.

6. 4.  هردو در اشعار و نوشته هاي خود به نوعي عرفان و تصوف همراه با كشف و شهود گرايش
داشته اند. نمايشنامه ارم ذات العماد اوج تصوف جبران است. سهراب سپهري نيز در جاي جاي هشت كتاب معتقدات عرفاني و وحدت وجودي خود را بيان كرده است. اين امر به طور ويژه در آوار آفتاب و شرق اندوه نمودار شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

كتابنامه

بشروني. موسوعه جبران. ج 34.

جبر، جميل(1994). مقدمه المجموعه الكامله لمؤلفات جبران. الطبعه الاولي. دارالجميل.

جبران خليل جبران(1371). پيامبر. ترجمه رضا مقصودي. چاپ اول. تهران: بركه.

سپهري، سهراب(1368). هشت كتاب. چاپ هشتم. تهران: كتابخانه طهوري.

سيد حسيني، رضا(1376). مكتب هاي ادبي. ج اول و دوم. چاپ يازدهم. تهران: نگاه

کفافی، محمد عبدالسلام(1382). ادبیات تطبیقی. ترجمه حسین سیدی. چاپ اول. مشهد: به نشر. لنگرودي،شمس(1377).تاريخ تحليلي شعر نو، ج3. چاپ اول. تهران: مركز.

معصومي همداني، حسين(1371). پيامي در راه. چاپ چهارم. تهران: كتابخانه طهوري.

يازجي، حليم. موسوعه جبران. ج 16.

اليافي، نعيم(1983). تطور الصوره الفنيه في الشعر العربي الحديث. دمشق: اتحاد الكتاب العرب.

Cudden, J.A: A dictionary of literary Term, Reprinted 1984



·    استاد زبان و ادبيات عربي

··   دانشجوي دكتري زبان و ادبيات فارسي

 

  

 

تأثیر اشعار متنبی بر غزلیات حافظ با رویکرد ادبیات تطبیقی

  ادبیات تطبیقی که در زبان عربی به آن «الأدب المقارن» گفته می شود، شاخه ای از ادبیات، یا به تعبیرِ بهتر، شاخه ای از نقد ادبی است که به مقایسه میان آثار ادبی در زبان های مختلف می پردازد و شباهت ها و نقاط افتراق آن آثار را از جنبه ها و زوایای گوناگون ادبی تحلیل و بررسی می کند. به دیگر سخن، ادبیات تطبیقی به بحث و بررسی تأثیرگذاری آثار ادبی ملت های مختلف می پردازد و از انعکاس ها و بازتاب های ادبیات یک ملت در ادبیاتِ سایر ملت ها سخن می گوید. به طور خلاصه می توان گفت که ادبیات تطبیقی، تصویر و انعکاس ادبیات یک ملت در ادبیات سایر ملت ها است. از رهگذر بررسی ادبیات به گونه تطبیقی ارزش آثار ادبی هرچه دقیق تر و بهتر نمایان می شود. بی تردید ادبیات زبان های مختلف بر یکدیگر تأثیر متقابلی داشته اند. در این میان میزان تأثیر و تأثر ادبیات عربی و فارسی از همدیگر امری است که بر هیچ فارسی زبان و عرب زبانی پنهان نیست. لسان الغیب حافظ ، یکی از بزرگترین شاعران غزل سرای نیمة اوّل قرن هشتم ، که با مهارتی کم نظیر با الفاظ بسیار زیبا همراه با صنایع لفظی ، مضامین عالی با معانی بسیار در ابیات کوتاه گنجانیده و در غزلهای عالی خود افکار دقیق عرفانی ، حکمی و غنایی را همراه با ترکیبات و الفاظ برگزیده ، بدیع ، تازه و منتخب همراه کرده و از این راه شاهکارهای جاویدان بی بدیلی در ادب پارسی بوجود آورده که در این راه بس دشوار از مضامین ، اندیشه ها و سخنان بکار رفته در آثار شعرای طراز اوّل عرب و یا زبان و ادبیات فارسی پیش از خود با باز آفرینی زیبا و عالی آنها نهایت استفاده را برده است متنبي و حافظ دو قله بلند ادب عربي و فارسي هستند كه هردو سر به قله كيوان و اوج آسمان دارند. هردو به اخذ و اقتباس از آثار گذشتگان و فرآوري آن به شكلي بديع و بي‏نظير شهرت دارند. آثار هردو برآيند تلاش‏هاي گذشتگان به اضافه معماري و طراحي جديد و بي‏بديل به مدد قريحه و ذوق خداداد آنهاست. متنبي غزل را براي شروع به عنوان تشبيب در ابتداي قصايد خود آورده و انگيزه او در غزل سرايي، عرف و پسند مردم روزگارش بوده است، حال آنكه حافظ غزل سراست، حافظ عاشق است و هستي را طفيل عشق مي‏داند، متنبي عشق را بيماري مي‏پندارد. با اين وجود هردو گوينده بزرگ با دو هدف و نگرش متفاوت دست به غزل سرايي زده‏اند. حافظ سخت متاثر از ادب عربي است، بالطبع متنبي هم كه جايگاه ويژه‏اي در ادب عربي دارد، مطمح نظر او بوده به گونه‏اي كه در ديوان او يك مصراع از اشعار متنبي ديده مي‏شود و مضامين بسيار نزديك و شبيه به مضامين متنبي در غزليات او ديده مي‏شود كه صاحب نظران به آن اشاره كرده اند. اینکه قطعا ادعا کرد حافظ از متنبی تاثیر پذیرفته است، ادعای ساده ای نیست و نیاز به بررسی فراوان دارد، بررسی ها نشان می دهند حافظ از متنبی تاثیر پذیرفته و آنهم با توجه به بیتی که در کتاب « از کوچه رندان » دکتر عبد الحسین زرین کوب آمده که خواجه فرمود:پیمان شکن هر آینه گردد شکسته حال آن العهود عند ملیک النهی ذم البته این تاثیر گذاری اندک بوده همچنین میدانیم حافظ از شاعرانی همچون ( سعدی و سلمان ساوجی و...) تاثیر پذیرفته حافظ فرماید: استاد سخن سعدی است پیش همه کس اما دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو، ومیدانیم که سعدی با توجه به مقالات و پایان نامه هایی که وجود دارد ثابت شده که از متنبی تاثیر پذیرفته و حافظ هم چون از سعدی تاثیر پذیرفته گزافه نیست که بگوییم به طور غیر مستقیم تحت تاثیر متنبی بوده است. در بررسی تصاویر و مضامین مشترک نیز به موارد مشترکی از جمله : لاغری عاشق که به هلال ماه تشبیه شده، یا نقابی که بر ابر تشبیه شده و جلوی صورت محبوب ( ماه و خورشید ) را میگیرد، حیات بخشی آب دهان، گریه فراوان از فراق محبوب و ... را میتوان اشاره کرد.باید توجه کرد که اگر حافظ از متنبی تاثیر پذیرفته باشد این نه تنها دلیل نقص حافظ نیست بلکه به نوعی دلیل قدرت و توانایی و درک بالای حافظ است که از ادبیات ملل دیگر و شعر شاعران قبل خود تاثیر پذیرفته . این اسطوره بزرگ ایرانی چنان مضامین شاعری را بیان میکند که گویا خود او اولین کسی است که چنین مضمونی را اورده مثلا متنبی خود را در لاغری در راه عشق « محاق » ماه میپندارد ولی حافظ در ملمعی زیبا گوید:بعد ت منک و قد صرت ذائبا کالهلال اگرچه روی مهت ندیده ام به تمامی ، البته این ابیات غزل متنبی در برابر غزلیات شیوای حافظ حکایت قطره در برابر دریاست چرا که متنبی فقط از باب تقلید سروده و گاهی چون عاشق پیشگان قدم در عشق گذاشته و به ندرت نوآوری در غزل دارد اما حافظ با تلفیق عشق پاک زمینی و عرفان آسمانی،، دیوانی پر از در و گوهر به جامعه بشری مخصوصا ایرانی تقدیم کرده، بدان گونه که در هر خانه ای دیوانش را در کنار قرآن جا داده اند.

دوره های نثر فارسی و تاثیر از زبان و ساختار عربی3

ملک الشعرای بهار

 دوره های نثر فارسی و ارتباط با زبان عربی

 

نثر فارسی را از دیدگاه سبک و شیوه ی نگارش به چهار دوره باید بخش کرد و این بخش کردن از نظر تفاوت های آشکاری است که در سبک نثر هر دوره پیدا آمده است. جای خوشوقتی است که امروز نمونه هایی از هر دوره پیش روی ما موجود است و از این رو می توانیم قضاوتی، هر چند ناتمام، ولی دارای مبدا و ماخد در این باره بنماییم.

قضاوت ما از این رو ناتمام است، زیرا ابزار قضاوت ما از آن راه است که به صحت متن های موجود کاملن نمی توان ایمان آورد و به یقین گفت که همه ی کلمه ها، نرکیب ها، عبارت ها، مثال ها و شاهدهایی که در این سندها می بینیم، عین صورت اصلی است، زیرا همه ی کتاب نویسان و نسخه نویسان فارسی از عیب بزرگ عدم امانت و بی دقتی در نسخه برداری عاری نبوده اند و هر اندازه یک نویسنده باسوادتر و فاضل تر بوده است، بیش تر در متن ها دست برده و کلمه ها را به میل خود زیر و رو کرده و در عبارت ها و شعر ها کم و زیاد و تصرف روا داشته است. مگر آن که نسخه هایی بیابیم که دست خط خود مولف باشد و این گونه نسخه ها نیز نادر به دست می افتد.

با این حال باید گفت که برای مرادی که ما داریم، یعنی بخش کردن سبک نثر فارسی به دوره های چهارگانه، ایزار کامل موجود است که هر چند نتوان به جزییات با ایمان کامل پی برد، لیکن از نظر کلی با اعتقاد و یقین می توان حکم کرد.

 

دوره ی نخست نثر فارسی

این دوره از آغاز تشکیل دولت های مستقل ایرانی است و آغاز واقعی آن از رمانی است که نخستین کتاب نثر فارسی تالیف آن زمان به دست ما رسیده است که زمان نوح بن منصور سامانی، یعنی اواخر نیمه ی نخست سده ی چهارم هجری است.

نمی توان گفت که پیش از نوح بن منصور کتابی به زبان دری وجود نداشته است، زیرا اطلاع داریم که مردم خراسان و ماوراالنهر در آن دوره فارسی زبان بوده اند و اگر فرض کنیم که آنان دارای کتاب تاریخ و افسانه یا کتابی علمی نبوده اند، دست کم می توان پنداشت که در مسایل دینی و اصول و فروع آن نیاز مبرمی به کتاب داشته اند و پیشوایان خراسان ناگزیر برای آنان از این نظر کتاب هایی تهیه دیده بوده اند، زیرا می بینیم که پس از سه سده با وجود رواج زبان تازی در خراسان، باز مردم آن ولایت از امام محمد غزالی خواهش کرده اند که ترجمه ای از احیاءالعلوم را به فارسی بنویسد و نیاز ایشان را رفع کند و او نیز کتاب کیمیای سعادت را برای آن مردم تالیف کرده است.

نکته ی دیگر آن است که خواندن ترجمه ی تفسیر و تاریخ طبری که در سال ۳۵٦ هجری صورت گرفته است، ما را به این خیال می اندازد که این شیوه که با نهایت پختگی و سلاست و روانی نوشته شده است باید دارای سابقه ای طولانی باشد، زیرا با وجود شباهت هایی که به نثر پهلوی دارد و اثر مستقیمی که نثر عربی در آن کرده است، خود باز مزیت ها و ویژگی هایی دارد که آن را از هر دو نثر پهلوی و عربی کاملن جدا می سازد و آن را مستقل می نماید و این استقلال، باید سابقه ای دست کم یک سده یا بیش تر داشته باشد و تردیدی نیست که در دوره ی طاهریان و آل لیث و اوایل سامانیان در خراسان و ماوراالنهر کتاب هایی به زبان فارسی وجود داشته است و میان امیران محلی و دربار شاهنشاهی نامه نگاری های فارسی می شده است (نگاه کنید به مقدسی، برگ ٢٤٦) و نیز در تاریخ سیستان (برگ ١۷٠) سندی موجود است که ما را به وجود کتاب بزرگ حماسی با نام مغازی حمزه که به احتمال زیاد بایستی به فارسی بوده باشد، آگاه می سازد. (حمزه بن عبدالله الشاری فدیمی ترین ایرانی است که به نام دین بر هارون الرشید نیرومندترین خلیفه ی اسلامی خروج کرد و سال ها با والیان خراسان می جنگید).

و نیز جاحظ در البیان والتبیین خود، از کتابی به نام کاروند نام می برد و آن را یکی از کتاب های فصیج و مهم زبان فارسی می داند و دور نیست که این کتاب هم از کتاب های دری باشد که از میان رفته است.

باری، از دوره ی طاهریان و صفاریان و اوایل دوره ی سامانیان هنوز کتابی به دست نیامده است، جز بخش های کوچکی که تاریخ سیستان و مجمل التواریخ از کتاب گرشاسب تالیف ابوالموید بلخی که او هم چندان قدیم نیست، نقل کرده اند و نیز حکایت های کوچک و بزرگی که در کتاب های دوره ی سامانی و غزنوی و شیخ های صوفیه دیده می شوند که از نظر فصاحت و بلاغت و کوتاهی و ترکیب های ویژه ای که دارند شاید از باقیمانده ی کتاب های این دوره ها باشند.

آغاز واقعی دوره ی نخست نثر فارسی از نیمه ی نخست سده ی چهارم هجری است. یعنی از سال ۳٤٦هجری که شاهنامه ی ابومنصور عبدالرزاق سپهسالار توس به دست ابومنصور المعمری وزیر او، نوشته شده است و مقدمه ی آن امروز در دست است و نیز چند فصلی که در مقدمه ی تاریخ بلعمی و داستان بهرام چوبین و غیره می بینیم که در اصل ِ تاریخ طبری نیست و بلعمی آن ها را از جای دیگری نقل کرده است

دوره ی نخست نثر فارسی تا اواخر سده ی پنجم هجری می کشد و در اواخر سده ی پنجم شیوه و سبک تازه ای که تاثیر نثر عربی در آن شدیدتر دیده می شود، به وجود می آید. هر چند که تا اوایل سده ی ششم هم کتاب هایی مانند مجمل التواریخ و القصص به سبک دوره ی نخست نوشته شده است، اما این کتاب را می توان تقلید شده ی دوره ی نخست شمرد و در همین کتاب عبارت هایی که به شیوه ی تازه تر نوشته شده اند نیز موجود است.

 

دوره ی دوم نثر فارسی

دوره ی دوم از طلوع کلیله و دمنه ی نصرالله منشی یعنی از اواسط سده ی ششم هجری آغاز می شود که به زودی تغییرهای عمده ای در آن راه یافته و مبدل به نثری فنی می گردد.

تاریخ بیهقی را در این دوره باید به کلی جداگانه و از کتاب های بینابین شمرد که در شیوه ی خود منحصر به فرد و نایاب است و گویا در همان دوره نیز از تقلید آن خودداری می شده و به نثر فنی بیش تر توجه نشان داده می شده است.

این دوره تا سده ی هفتم و هشتم هجری پیش می رود و تکامل و دگرگونی های منظم و آشکاری از خود نشان می دهد و هم زمان دو سبک و روش در آن عرض اندام می کنند. یکی نثر مرسل و ساده که دارای مترادف ها و موازنه است و دیگری نثر مسجع و فنی که افزون بر مترادف ها و موازنه های بسیار، دارای سجع های فراوان است. ولی هنوز چیرگی با سبک نخست است و بیش تر نثرهای خوب این دوره ار سجع های متوالی و تکلفات فنی و پای بندی به صنایع لفظی خالی است و این حالت تا اواخر سده ی هفتم دوام دارد و گلستان سعدی کامل ترین نمونه ی این شیوه است و پس از آن تاریخ (یعنی در دوره ی سوم)، نثر مسجع و متکلف چیرگی پیدا می کند و روش یادشده وارونه می گردد و قدیم ترین نمونه ی این شیوه، یعنی نثر متکلف و مسجع و مصنوع، مقامات حمیدی و نفثه المصدور زیدری و کامل ترین نمونه ی آن تاریخ وصاف است. کتاب های متصوفه نیز از یادگارهای این دوره است که مهم ترین آن ها کشفالمحجوب و اسرارالتوحید و تذکره الاولیا است.

 

دوره ی سوم نثر فارسی

دوره ی سوم همان گونه که گفته شد دوره ی چیرگی سجع و قافیه و تکلف و تصنع و دوره ی فساد و تباهی نثر فارسی است و دبیران ایرانی در این دوره در کاربرد کلمه های عربی و لغت های غریب و فن های بی هوده و درازگویی و قافیه پردازی و فضل فروشی از خود اعراب نیز پیشی می جویند.

در این دوره نیز مانند دوره ی پیشین نثر مسجع و مصنوع با نثر مرسل و ساده در کنار هم موجودند و کتاب های فصیح و بلیغ و زیبایی نیز که به ندرت سجع و قافیه را رعایت کرده اند، در سراسر این دوره نوشته شده و وجود داشته اند، اما همان گونه که گفته شد، چیرگی با نثر متکلفانه و مسجع است.

این سبک از سده ی هشتم تا سیزدهم هجری در ایران، ترکستان، هند و عثمانی رایج بوده و نامه های درباری و واقعه نگاری و تاریخ های عمده، به این شیوه نوشته می شده است. نمونه های کامل این سبک  تاریخ موسوم به ظفرنامه تالیف شرف الدین علی یزدی و تاریخ شاه عباس دوم تالیف میرزا طاهر وحید تبریزی و دره نادره و جهانگشای میرزا مهدی خان منشی نادر و گیتی گشای میرزا صادق نامی و حدایق الجنان عبدالرزاق دنبلی است.

 

دوره ی چهارم نثر فارسی

این دوره زمان بازگشت ادبی است که در آن نثر دیرتر از نظم مورد اصلاح قرار می گیرد و سبک های گوناگونی در نثر پدید می آید. لغت های ساختگی فارسی پیدا شده و نوشتن نثر به فارسی ناب در هند و ایران معمول می گردد.

آغاز این دوره سده ی دوازدهم هجری و هنگام نیرومند شدن آن اواخر این سده است. در این دوره پی روی از گلستان سعدی توسط قائم مقام رواج یافت و تقلید از بیهقی و طبری و نثر دوره ی دوم آغاز گردید و سرانجام پس از آمیختگی شرقیان با مردم غرب و نشر جراید و روزنامه ها، سبک ساده نویسی و دورانداختن مترادف ها و موازنه ها و سجع های مکرر رواج یافت و در پایان سده ی دوازدهم به کلی تغییر کرد و امروز که سده ی چهاردهم هجری است، دیگر از نثر مصنوع اثری باقی نیست و سبک ویژه و شیوه ی تازه ای پدید آمده است که آینده ی خوبی را نوید می دهد.

معروف ترین نویسندگان این دوره ابوالفضل دکنی، شیخ محمد علی حزین، عبدارزاق دکنی، نشاط، قائم مقام، سپهر، هدایت، ملکم خان، طالبوف، آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، فرهاد میرزا اعتمادالدوله، اعتضادالسلطنه، میرزا علی محمد پرورش، عبدالوهاب قزوینی، فروغی و مجیرالدوله هستند.

 

نثر فارسی را از دیدگاه دوره های تاریخی  به شش دوره باید بخش کرد:

١- دوره ی سامانی (۳٠٠ تا ٤۵٠ ه ق)

٢- دوره ی غزنوی و سلجوقی اول (٤۵٠ تا ۵۵٠ ه ق)

۳- دوره ی سلجوقی دوم و خوارزمشاهیان، نثر فنی (۵۵٠ تا ٦٠٠ ه ق)

٤- دوره ی سبک عراقی، نثر صنعتی (٦٠٠ تا ١٢٠٠ ه ق)

۵- دوره ی بازگشت ادبی (١٢٠٠ تا ١۳٠٠ ه ق)

٦- دوره ی ساده نویسی (١۳٠٠ ه ق تا امروز)

 

ویژگی های این دوره های تاریخی عبارت است از:

١- در دوره ی سامانی نثر فارسی ساده و کوتاه و بی صنعت و پیام دهنده بوده و واژه های فارسی بر واژه های عربی می چربیده است و نمونه ی کامل آن تاریخ بلعمی و حدود العالم است.

 

٢- در دوره ی غرنوی و سلجوقی اول، نثر عربی در فارسی اثر کرده، جمله ها دراز شده و واژه های عربی رو به افزایش نهاده است. نمونه ی آن تاریخ بیهقی و کلیله و دمنه است.

 

۳- در دوره ی سلجوقی دوم و حوارمشاهیان موازنه و سجع و تکلفات و صنایع بدیع در نثر فراوان شده است. نمونه ی آن مقامات حمیدی و مرزبان نامه است.

 

٤- در دوره ی صنعتی تکلفات بدیعی زیادتر شده است و واژه های عربی مشکل و اصطلاحات علمی نیز افزونی گرفته و نثر این دوره و فهم آن را دشوار ساخته است. نمونه ی آن نفثه المصدور زیدری، التوسل الی الترسل بهاءالدین و نثر لباب الالباب و جوامع الحکایات عوفی و تاریخ یمینی ترجمه ی جرفادقانی و جهانگشای جوینی و تاریخ وصاف تالیف ادیب عبدالله است.

 

۵- در دوره ی بازگشت ادبی تقلید از نثر زیبای گلستان سعدی و نثر خوارزمی و نیز تاریخ بیهقی رواج گرفت و نمونه ی آن منشآت قائم مقام و نشاط و ناسخ التواریخ سپهر و تالیفات هدایت و نامه ی دانشوران است.

 

٦- در دوره ی ساده نویسی، نثر ساده و فصیح رواج یافت که نمونه ی آن رساله های ملکم و ترجمه های حاج بابای اصفهانی و کتاب احمد طالبوف و دیگر تالیف های او و کتاب ابراهیم بیک و افسانه های کنت مونت کریستو و سه تفنگدار ترجمه ی محمد طاهر میرزا و نیز مقاله های جراید مهم فارسی است.

 

کوتاه شده از : سبک شناسی

دوره های نثر فارسی و تاثیر از زبان و ساختار عربی1

دوره های تاریخی نثر فارسی وارتباط با زبان عربی(1)

دوره ی نخست:

  دوره ی سامانی ( از ۳٠٠ تا ٤۵٠  ه ق)

 

الف ) ویژگی های سبک نگارشی در دوره ی سامانی

١-  ایجاز و اختصار

این همان شیوه ای است که در نثر "پهلوی" نیز دیده می شود. یعنی اختصار در این شیوه به اندازه ای است که اگر یک کلمه از عبارتی حذف شود، موجب فساد جمله و ابهام در مطلب می گردد و نویسندگان قدیم عرب نیز این شیوه را رعایت می کردند. از سده ی ششم هجری نیز نویسندگانی که این معنی را عیب می شمردند آن را به وسیله ی آوردن لفظ ها و جمله های مترادف به سلیقه ی خود اصلاح کرده اند.

٢- اسهاب (دراز کردن سخن)

در این دوره علاوه بر دراز گویی، در هیچ موردی (جز در خطبه های کتاب) به سجع و موازنه و مزدوج که از ویژگی های نثر فنی است بر نمی خوریم. در کتاب های قدیم تازی، یعنی کتاب هایی که تا اواخر سده ی سوم هجری تالیف گردیده اند نیز از سجع و تکلفات دیگر خودداری می شده است. از این رو می توان گفت که نویسندگان فارسی این دوره در این شیوه مقلد نویسندگان عرب و نیز پهلوی بوده اند.

۳- تکرار

در این دوره خواه تکرار یک لفظ، خواه یک جمله و خواه تکرار یک فعل عیب شمرده نمی شده است. بر خلاف دوره های بعد که تکرار را نوعی از عجز نویسنده می شمرده اند و تا می شد همان لغت یا معنی را در جمله ها تکرار نمی کردند و آن را گاه با تبدیل لفظ و گاه با آوردن مجاز و گاه با حذف از روی قرینه جبران می کردند و پیدا شدن فعل های معین: "شد"، "نمود"، "گشت"، "گردید"، "آمد"، "افتاد" و غیره به معنی های مجازی برای گریز از تکرار بوده است.

ولی تکرار در نثر قدیم فارسی یعنی از عهد "اوستا" تا عهد ساسانیان و نشر ادبیات "پهلوی" به خوبی دیده می شود و نویسندگان "دری" به سنت قدیم عمل می کرده اند.

٤- کوتاهی جمله ها

کوتاهی جمله ها لازمه ی "ایجاز" است و این قاعده در نثر "پهلوی"نیز مرسوم بوده است.

۵- کم بودن لغت تازی

در این دوره شمار واژه های عربی از پنج تا ده درصد بیش تر نیست و آن واژه ها هم یا "واژه های اداری و دولتی" است  که توسط سازمان حکومتی عرب در میان مردم رایج گردیده بود یا "واژه های علمی" است که به وسیله ی ترجمه وارد زبان شده بود و یا "واژه های دینی" است که نظیرش در دین ایرانیان موجود نبوده است و یا "اصطلاحات تازه" ای که نظیرش در فارسی نبوده است.

٦- به کارگیری قید ظرف

در این دوره به جای "در" کلمه ی "اندر" (که از "پهلوی" هم متداول بوده است) به کار می رود و در به کارگیری آن گاه زیاده روی می شود. "اندرون" نیز در این دوره معمول بوده است.

۷- به کارگیری "بر"

پیش از فعل ها و پس از اسم های مضاعف

امروز اگر مراد تو برآید / فردا رسی به دولت آیا بر

چندین هزار امید بنی آدم / طوقی شده به گردن فردا بر  (ترکی کشی)

٨- آوردن فعل ها با پیشاوندهای قدیم

مانند : فرا، فراز، باز، فرو، بر، اندر، همی، آو و غیره.

به کار گیری فعل های مرکب مانند جنگ کردن و رقص کردن و طلب کردن به جای جنگیدن و رقصیدن و طلبیدن.

به کارگیری فعل های قیاسی قدیم مانند آوریدن و گدازیدن به جای آوردن و گداختن.

به کارگیری است و نیست با یاء مجهول مانند استی یا نیستی.

٩- به کارگیری واژه های فارسی کهنه

مانند فعل نشاستن متعدی فعل نشستن و جمله ی پَرگَست باد به جای معاذالله که بعدها از میان رفتند.

١٠- آوردن ِ

 "ایدون" به جای "چنین" و "ایذر" به جای "این جا" و "حرب" به جای "جنگ"

١١- آوردن ِ

"او" و "وی" برای ضمیر مفرد غایب، چه جان دار و چه بی جان و "ایشان" برای جمع.

١٢- آوردن جمع واژه های عربی به صیغه ی فارسی

مانند ملکان، عالمان و کاهنان

و افزودن جمع فارسی بر جمع های عربی. مانند ملوکان و عجایب ها

١۳- آوردن "آن" و "این" نه به عنوان ضمیر اشاره، بلکه به عنوان حرف تعریف

مانند این عبارت طبری: «کفت برو و این زن را بیاور»

١٤- استفاده از مصدر به جای مصدر مرحم

مانند:«او را چیزی نتوانستند گفتن». که از سده ی ششم هجری به جای "گفتن" مصدر مرحم یعنی "گفت" معمول شد.

١۵- انطباق عدد با معدود

مانند: ده پسران، سه خواهران

١٦- به کار بردن "یکی" به جای "یک"

خواه اسم بعدش یاء نکره داشته باشد یا نه. مانند: "یکی مرد" یا "یکی مردی"

١۷- به کار گیری "به سوی" به معنی "برای"

طبری می نویسد: «و این ضحاک را اژدها به سوی آن گفتندی کی بر کتف او دو پاره گوشت بود بزرگ.

١٨-  حذف پساوند"تر" که نشانه ی صفت تفضیلی است

طبری می نویسد: «کیومرث گفت او شیرست قوی همه سباع زمین» یعنی قوی تر از همه ی سباع زمین

١٩- آوردن "من" به جای "او" و ضمیر متکلم به جای ضمیر غایب

در کارنامک آمده است: «اردوان دانست که کنیزک من (یعنی کنیزک او) با اردشیر گریخت. تاریخ سیستان می نویسد: «حسین دانست و مردمان که با وی طاقت نداریم (یعنی طاقت ندارند) صلح پیش گرفت.

٢٠-  حمع بستن با " آن " برای کلمه های عربی یا فارسی که آخر آن ها الف باشد

مانند بناآن، ترساآن، ناسزاآن، داناآن و بیناآن.

٢١- "مردم" را اغلب مفرد می شمردند.

٢٢- به کار بردن "نیز" به معنی "دیگر"

در تاریخ سیستان آمده است: «گفت یا غلام هزار دینار دیگر فرا او ده . . . غلام گفت دینار نیز نماند اندر خزینه».

٢۳- به کار بردن "فرا" بر سر اسم ها و ضمیرها همچون قید مکان

فرا سر او (بر سر او) رفت. فرا گوش او ( در گوش او) سخن گفت. فرا روی او ( به روی او) زد

 

ب) نویسندگان نام دار و کتاب های دوره ی سامانی

باید اعتراف کرد که اطلاعات ما در باره ی نویسندگان و کتاب های این دوره بسیار ناقص است و به جز چند تن مشهور که از آنان آثاری باقی مانده است (مانند ابومنصور المعمری و ابوالموید بلخی و بلعمی) و چند تن دیگر، از دیگران که بی شک گروهی بزرگ بوده اند خبر نداریم و با تاکیدی که سامانیان در زنده کردن آداب و فرهنگ ایران داشته اند، نمی توان باور کرد که در آن روزگار تنها تاریخ و تفسیر طبری و شاهنامه و گرشاسب نامه به پارسی تالیف شده باشد و کتاب های فارسی بایستی بیش از این باشد که اکنون در دست ما است و بدون شک دیوان ها و آثار دیگران از میان رفته است.

ما در زیر به  آن چه که از این دوران و با سبک نگارشی آن باقی مانده است اشاره خواهیم کرد که مقدم بر همه "مقدمه ی شاهنامه منثور" اثر ابو منصور المعمری است.

 

مقدمه ی شاهنامه ی منثور ابو منصوری

این مقدمه بر "شاهنامه ی منثور ابو منصوری" (که ماخذ فردوسی بوده است) نوشته شده است که نخست آن را با ضمایمی مقدمه ی شاهنامه ی منظوم فردوسی قرار دادند، ولی در زمان شاه زاده بایسنقر میرزای گورکان آن مقدمه را برداشتند و مقدمه ی کنونی (یعنی مقدمه ی بایسنقری) را بر شاهنامه ی فردوسی افزودند. (برای آگاهی بیش تر به مقاله ی آقای قزوینی در جلد دوم  "بیست مقاله" نگاه کنید).

پس از دوره ی فتوحات و استقرار دولت عرب در ایران و شوق شدید مردم ایران به اطلاع از علوم و فنون و تاریخ ملل و اقوام، در سال ١٤٢ ه ق یکی از ایرانیان اهل دانش و ادب به نام عبدالله بن المقفع کتابی به نام "خدای نامه" درباره ی تاریخ پادشاهان ایران از پهلوی به عربی ترجمه کرد که در میان نویسندگان عرب به "سیرالملوک" معروف بوده و بدبختانه امروز از میان رفته است.

پس از ابن المقفع چندین نفر دیگر نیز سیرالملوک های متعددی در تاریخ پادشاهان ایران به زبان های عربی و فارسی به نثر یا نظم نوشتند که در فارسی "شاهنامه" نامیده می شدند (برای آشنایی با این نویسندگان و کتاب های آنان به جلد دوم "سبک شناسی" بهار، برگ های ٦ – ٢ نگاه کنید).

یکی از این شاهنامه های قبل از فردوسی، شاهنامه ای بوده است منثور که در اواسط سده ی چهارم هجری به فرمان ابومنصور محمد بن عبدالرزاق گردآوری شده است. وی از رجال تاریخی این دوره است که به نوشته ی مقدمه ی شاهنامه، نسبت او به بزرگان زمان ساسانیان می رسیده است. وی از اعیان و روسای توس بوده است و در عهد سامانیان ریاست اداره ی توس و نیشابور را بر عهده داشته است که در سال های ۳٤٩ و ۳۵٠ ه ق دو بار یه سپهسالاری کل خراسان رسیده و در سال ۳۵١ ه ق در جریان جنگ هایی که به سود دیلمیان در خراسان به راه انداخته بود مسموم و کشته شد. وزیر او ابو منصور المعمری که از خویشاوندان او نیز بود صاحب "شاهنامه ی منثور ابو منصوری" است که کار گردآوری آن را به فرمان محمد بن عبدالرزاق انجام داده است. مقدمه ی این شاهنامه قدیم ترین اثر نثر فارسی شناخته شده است و در برخی نسخه های خطی دیده می شود.

این مقدمه از جمله نثرهایی است که از عربی ترجمه نشده و در اصل به فارسی دری نوشته شده است. از این رو دارای ویژگی های زیر است:

- فارسی آن بر تازی غلبه دارد و به جر نام ها، یک تا دو درصد لغت تازی بیش تر در آن نیست و بقیه به فارسی خالص است و طوری هم نیست که معلوم شود که نویسنده قصد خاصی در این شیوه داشته باشد. لغت های فارسی آن همه از لغت های روان و ساده ی دری است. این سادگی و فراوانی واژه های فارسی و اندکی واژه های تازی در فردوسی که شاهنامه ی خود را از روی متن منثور این کتاب به نظم آورده است اثر بخشیده و شاهنامه را به سبک و شیوه ای که می شناسیم درآورده است.

- ویژگی دیگر این مقدمه خالی بودن از موازنه و مترادفات و سجع و دیگر صنایع است که در آن روزگار رسم نبوده است و فقط در یک جا که می خواهد فضایل شاهنامه را برشمارد، سجع دیده می شود. (بیست مقاله ی قزوینی، ج ٢)

 

ترجمه ی تاریخ طبری

مترجم کتاب "تاریخ طبری" (که اصل آن به عربی " تاریخ الرسل و الملوک" نامیده می شود و توسط ابی جعفر محمد بن جریر طبری نوشته شده است) ابو علی محمد ابن محمد البلعمی وزیر منصور بن نوح سامانی است که مطابق سندی در مجمل التواریخ  (یزگ ١٨٠) در سال ۳۵٢ ه ق به این کار آغاز کرده است و پس از "مقدمه ی شاهنامه ی منثور" قدیم ترین سند نثر فارسی است که به دست ما رسیده است و از امتیارهای این نرجمه یکی آن است که بسیار مفصل است. این ترجمه از "مقدمه ی شاهنامه" بیش تر لغت تازی دارد و سجع و موازنه و مترادفات نیز در آن نیز وجود ندارد. 

 

ترجمه ی تفسیر طبری

ترجمه ی تفسیر قرآن طبری باید در یک زمان با نرجمه ی تاریخ طبری انجام گرفته باشد (حدود سال ۳۵٢ ه ق یا سالی پس و پیش). این ترجمه نخست در ١٤ جلد گرد آمده و سپس آن را ۷ جلد کرده اند. نسخه ی نفیسی به تاریخ نگارش ٦٠٦ ه ق در هفت جلد در کتاب خانه ی ملی ایران موجود است که پیش از آن از کتاب های مقبره ی شیخ صفی الدین بوده است و جلد چهارم آن گم شده است.

این ترجمه به فرمان منصور بن نوح سامانی و توسط گروهی از عالمان ماوراء النهر از عربی به فارسی برگردانده شده است. ویژگی های آن همچون "ترجمه ی تاریخ طبری" است جز آن که رنگ ترجمه در آن آشکارتر است و ناگزیر لغت های قرآنی در آن بیش تر است و گاه واژه های فارسی غریب را نیز که در ترجمه ی کلمه های قرآنی بدان نیازمند بوده اند در آن آورده اند.

 

رساله های استخراج و شش فصل

تالیف دو رساله ی "استخراج در شناختن عمر" و "شش فصل در شناختن اسطرلاب" را به محمد بن ایوب الطبری نسبت داده اند که اولی در کتاب خانه ی ملی ایران در تهران موجود است و دومی متعلق به کتاب خانه ی سید جلال تهرانی است و به صورت پرسش و پاسخ نوشته شده و تالیف آن به سال ۳۷٢ ه ق و نخستین کتابی است که در اسطرلاب به فارسی نوشته شده است.

 

حدودالعالم من المشرق الی المغرب

این کتاب که مولف آن نامعلوم است یکی از کتاب های بسیار روان و فصیح زبان فارسی است که در سال ۳۷٢ ه ق برای امیر ابوالحارث محمد بن احمد از امیران آل فریغون که خاندانی ادب پرور و علم دوست بوده اند تالیف یافته است.

این کتاب هر چند در شمار کتاب های علمی است ، ولی در زمینه ی سبک این دوره  هم می توان از آن استفاده کرد.

 

عجایب البلدان و کتاب گرشاسپ

این دو کتاب از نوشته های ابوالموید بلخی از دانشمندان و شاعران مشهور زمان سامانیان است و شاهنامه ی او که به نظم و نثر بوده است و کتاب گرشاسپ او که ماخذ گرشاسپ نامه ی اسدی طوسی است شهرت به سزایی دارد. اما متاسفانه آثار او همه به تاراج رویدادها رفته و از آن ها جز نامی بر جای نمانده است. مگر کتابی ناقص به نام عجایب البلدان که در سال های بعد دیگران در آن دست ها برده اند و حتا رویدادهای سال های ۵٦٢ و ٦٠٦ ه ق نیز در این کتاب دیده می شود. کتاب عجایب البلدان را ابوالموید برای ابوالقاسم نوح بن منصور گرد آورده است. "تاریخ سیستان" در چند جا از این کتاب با نام "عجایب بر و بحر" یاد می کند و چیزهایی از آن نقل می کند. این کتاب همچنین یک فصل از "کتاب گرشاسپ" را آورده است که سبک آن نیز به سبک دوره ی سامانی بی اندازه نزدیک است.

از این فصل و فصل های دیگر که "تاریخ سیستان" از ابوالموید بلخی برگزیده است و از گردآوردن شاهنامه ی بزرگ و گرشاسپ نامه توسط او پیدا است که وی در روایت ها و داستان های پهلوی دستی داشته است و کتاب های بندهشن و خدای نامه و سیرالملوک را دیده و با زبان و واژه های پهلوی و اصطلاحات آن آشنا بوده است. شاید "شاهنامه ی دقیقی" که اطلاعات درستی از زردشت و پیداشدن او دارد و نیز بخشی از داستان گشتاسپ و زریر و ارجاسپ که از "یادگار زریران" و از پهلوی گرفته شده است، باز مربوط به شاهنامه ی ابوالموید باشد. زیرا احنمال دارد که دقیقی و مردم ماوراالنهر و بلخ "شاهنامه ی ابومنصوری" را که ماخذ فردوسی است، ندیده باشند و و مرجع آگاهی مردم خراسان از خدای نامه تنها شاهنامه ی ابوالموید بوده است.

 

الابنیه عن حقایق الادویه

در تاریخ تالیف این کتاب که توسط حکیم موفق الدین ابو منصور علی الهروی در علم شناخت داروها نوشته شده است اختلاف نظر وجود دارد. برخی از خاورشناسان این کتاب را از عهد منصور بن نوح سامانی (۳٦۵ – ۳۵٠ ه ق) و برخی از اهل تحقیق آن را از تالیف های سده ی پنجم دانسته اند، آن هم به این دلیل که در نسخه ی خطی که به دست اسدی طوسی شاعر معروف در تاریخ شوال ٤٤۷ ه ق نوشته شده است، کاتب در پشت نخستین صفحه ی کتاب جمله ی دعایی "حرسه الله" را به دنبال نام مولف آورده است و از این رو برخی گمان کرده اند که شاید مولف در آن زمان زنده بوده است و تاریخ تالیف کتاب را در همان حدود نیمه ی اول سده ی پنجم می دانند. ولی این قبیل نمودارها نمی تواند دلیل اقناعی باشد، زیرا اغلب دیده شده است که کاتبان عین عبارت کاتبان پیشین را بدون توجه به معنی آن ها نقل کرده اند. سبک این کتاب با سبک سده ی چهارم تفاوتی ندارد و همه ی ویژگی های قدیم را در بر دارد.

 

التفهیم لاوایل صناعت التنجیم

ابوریحان محمد بن محمد از مردم "بیرون" است که محلی بوده است در بیرون شهر گرگانیه ی خوارزم. ابوریحان بیرونی از دانشمندان و حکیمان بزرگ عصر خود، ریاضی دان، منجم، مورخ و جغرافیادان سده ی چهارم و پنجم هجری است و او را بزرگ ترین اندیشمند مشرق زمین می شناسند. وی در سال ۳٦٢ ه ق در خوارزم زاده شده و در اوان انقلاب سلاجقه و سلطنت مسعود غزنوی در گذشته است. وی نخست در دربار مامونیان خوارزم می زیسته و سپس به خدمت شمس المعالی قابوس پادشاه زیاری گرگان رسیده و کتاب "الاثار الباقیه عن القرون الخالیه" را به نام او تالیف کرده و آن گاه به غزنه رفته و در خدمت سلطان محمود و پسرش مسعود دیری زیسته و سفری به هندوستان کرده و مطالعاتی در مذاهب و عقاید و تاریخ و آداب و علوم و اساتیر هند نموده است و گویند زبان سانسکریت می دانسته است و کتاب "تحقیق ماللهند" که یکی از مآخذ سودمند درباره ی روایات و عقاید هندیان است از تالیف های اوست.

تالیف های این مرد بزرگ به زبان علمی عالم اسلام و ایران آن دوره، یعنی به زبان عربی است مگر ترجمه ی التفهیم لاوایل صناعت التنجیم که خود آن را از تازی به پارسی برگردانیده است.

هر چند کتاب التفهیم لاوایل صناعت التنجیم در دوره ای ترجمه و نوشته شده است که آغاز تحول و تطور ادبی و طلیعه ی عصر غزنوی و سلجوقی است، لیکن به خوبی پیدا است که استاد ابوریخان زیر بار تجدد ادبی عصر نرفته و کتاب خود را به سبک و طرز قدیم یعنی به همان سادگی و استحکام و روانی و پر بودن از واژه های فارسی و با به کارگیری کلمه ها و فعل های کامل و تمام و درست بنا کرده و نوشته است. چنان که در همه ی کتاب یک بار لفظ "در" دیده نمی شود و همه جا "اندر" آمده است و از این قبیل. این کتاب از آخرین کتاب های دوره ی نخست نثر فارسی است زیرا در این کتاب نوشتن "چنین" به جای "ایدون" و نیز ترک به کارگیری بای مکرر بر سر فعل ها و اسم ها، تازه به نظر می آید.

این کتاب اگرچه ترجمه است ولی مترجم که خود ابوریحان است، کوشیده است که کسوت تازی را از لفظ ها و جمله ها بیرون آورد. در هیچ کتابی تا این اندازه در لغت های فارسی دیده نشده است و واژه های تازی آن از پنج درصد تجاوز نمی کند که آن ها هم یا لغت های دولتی است مانند خلاف، ظفر، صلح، خطا، خلوت، خاصه، مملکت، وداع، عامل، توزیع، حشم و یا دینی است مانند حق، اعتقاد، احتیاط، حلال، حیوان یا اصطلاح علمی است مانند فلک، جسم، حرکت، محرک، مقدار، جمله، تفصیل، قیاس، حس، قطر، حفظ، اما، بعد، یا کنایات و اصطلاحات تازه و آن کلمه هایی که فارسی نداشته است مانند حکم، در حکم، به موقع افتادن، معروف، دعوی، مطلق، منسوب، غرفه، مَثَل، مهم. یا از نظر ایجاز و فصاحت مانند اول به جای نخستین با برای تکرار نکردن مانند لهو برای شادی، غذا برای خورش و تره برای نبات.

این شیوه ی نثر آن هم در سده ی چهارم امری غیر طبیعی است و نشان دهنده ی تعمدی است که ابوریخان در این کار داشته است.

 

دانش نامه ی علایی

شیخ الرییس شرف الملک ابوعلی حسین عبدالله بن سینا از مردم بخارا است (۳۷٠- ٤٢۷ ه ق) که در همه ی علوم زمانه ی خود به ویژه در پزشکی و حکمت سرآمد جهان گردید. رساله هایی را به ابن سینا نسبت داده اند که هیچ کدام مسلم نیست که به قلم او نوشته شده باشد، مگر دانش نامه ی علایی و قراضه ی طبیعیات و رساله ی نبض که از لحاظ سبک، اصالت کلمه ها و آهنگ عبارت ها به سبک دوره ی اول نثر فارسی، یعنی سبک سده ی چهارم هجری نوشته شده اند. در نثر ابو علی سینا نیز همچون ابوریحان بیرونی قصد ویژه ای در به کار گیری واژه های فارسی وجود داشته است.

 

رساله ی حُیی بن یقظان

اصل این کتاب به عربی و توسط ابوعلی سینا نوشته شده است و کسی آن را به فرمان علاءالدوله ابو جعفر حسام امیرالمومنین به فارسی دری برگردانده است. این کتاب از هر جهت به سبک قدیم نوشته شده است و برخی از پژوهشگران آن را به بوعبید جورجانی، شاگر شیخ الرییس، نسبت می دهند.در این کتاب آثار ترجمه به خوبی پیدا است و پیداست که مترجم کوشیده است متن تازی را کلمه به کلمه به فارسی برگرداند و از این روی عبارت ها کوتاه و خلاصه و ایجازی اخلال آور ایجاد شده است.

به شیخ ابوعلی سینا رساله های فارسی نسبت می دهند که به دلیل سبک نگارش نمی توان باور کرد و شاید شیخ آن را به عربی نوشته و در سده های بعدی دیگری آن را به فارسی برگردانیده باشد. از آن جمله است رساله ای با نام کنوزالمغربین است که آن را در کتاب "کشف الظنون" به شیخ نسبت داده اند.

 

تازیخ سیستان

تاریخ سیستان کتابی است که مولف آن ناشناس و  تاکنون یک نسخه بیش تر از آن به دست نیامده است، اما این نسخه مثل آن است که دومین نسخه ای است از اصل تالیف، یا اولین نسخه ای است که از روی اصل رو نویسی شده باشد و به همین دلیل کم تر به یغما و تاراج کاتبان گرفتار آمده است.

بخش نخست این کتاب بسیار قدیمی است و فصل هایی از نثر ابوالموید و دیگران مانند بشر مُقَسم در این بخش نقل گردیده و بقیه ی بخش نخست تا تاریخ ٤٤۵ – ٤٤٤ ه ق ( یعنی آغاز دست اندازی سلجوقیان در سیستان و جلوس طغرل اول) بر یک روش و با عبارت هایی بسیار کهنه و سبکی بس قدیمی که نمودار سبک بلعمی است نوشته شده است و از این تاریخ تا سال ۷٢۵ ه ق با سبکی دگرگونه پایان یافته است که باید آن را مخلوطی از دوره ی دوم (سده ی ششم) و دوره ی سوم (سده ی هفتم) و عصر مغول دانست.

با وجود آن که بخش نخست تاریخ سیستان کهنه تر است، ما آن را هم ردیف التفهیم نهادیم، یعنی در شمار پیروان سبک قدیم قرار دادیم. اما تفاوتی که میان این دو کتاب هست آن است که در التفهیم چنان که گفته شد، تعمدی در رعایت سبک و نگاهداری موازنه ی زبان فارسی در برابر تازی شده است، ولی در تاریخ سیستان نویسنده به طور طبیعی چیز نوشته و قصد خاصی در تگاهداشتن شیوه و مراعات سبک و ترک عمدی لغت های فارسی نداشته است و از این رو بر خلاف التفهیم که یکدست نوشته شده است، تاریخ سیستان یکدست نیست، زیرا نویسنده در فصل های اولیه ی کتاب از کتاب های قدیم تر فارسی نقل کرده است و باقی را، یا مولف خود به فارسی نوشته است یا از تازی ترجمه کرده است و آن چه که به فارسی نوشته است شبیه به سبک نثر بلعمی و ابوالموید است و آن ها که از تازی ترجمه گردیده گاهی دارای جمله هایی است که به جمله بندی تازی سخت شبیه است. با این حال، از نظر سبک کلی و معلومات عمومی در شمار گروه نخست و از آخرین نمونه های نثر فارسی دوره ی اول (دوره ی سامانی) است.

 

زین الاخبار گردیزی

این کتاب تالیف ابو سعید عبدالحی بن الضحاک بن محمود گردیزی و تاریخ تالیف آن سال ٤٤٠ ه ق است. کتابی است بزرگ که در تاریخ عالم از آدم و پیامبران و پادشاهان و خلفا و امیران اسلامی و عیدها و آثار قدیمی دیگر به زبان فارسی بسیار پخته و به سبک قدیم نوشته شده است. بخش هایی از این کتاب درباره ی طاهریان و آل لیث و سامانیان و غزنویان تا امیرمودود بن مسعود، مکرر به چاپ رسیده است.

این کتاب از بیهقی بیش تر به سبک قدیم نزدیک است و به سبک بلعمی نیز شباهتی دارد. نویسنده کوشیده است با نهایت سادگی و روانی بنویسد ولی از فرط ایجاز و مقید بودن به ذکر اصل مطالب، مانند تاریخ سیستان و بیهقی میدانی برای جولان قلم نداشته است و به جز مطالب کوتاه معین، یعنی شرح حال ساده ی پادشاهان از مرگ و ولادت و ولایت گرفتن و وزیر نشاندن و فتح و هزیمت و عزل و نصب امیران، چیزی ندارد. بنابراین نمی توان زیادتر از آن استفاده کرد و دیگر قسمت های چاپ نشده ی آن هم بر همین منوال و بسیار خلاصه نوشته شده است.

 

تالیف های ناصر خسرو علوی

سفرنامه و زادالمسافرین و وجه دین و رساله ی کوچکی که در پاسخ قصیده ی شاعری گفته شده است، از آثار ناصر حسرو علوی است که همه به سبک و شیوه ی دوره ی اول نزدیک است و ما دیرتر درباره ی آن ها سخن خواهیم گفت.

 

تالیف های شهمردان ابن ابی الخیر

روضه المنجمین ( ٤٦٦ه ق) و نزهت نامه ی علایی (٤۷۷ ه ق) از تالیف های شهمردان ابن ابی الخیر است و شیوه ی این دو کتاب نیز به شیوه ی قدیم بسیار نزدیک است و ما دیرتر به آن ها نیز خواهیم پرداخت.

 

کشف المحجوب

نویسنده ی این کتاب ابو یعقوب سکزی از نویسندگان میانه ی سده ی چهارم و پنجم و در تایید مذهب اسماعیلی است. این کتاب به شیوه ی عصر سامانیان نوشته شده و مولف هر فصل آن را "جستار" نام نهاده است. کشف المحجوب در سال ١۳۳٦ ش از روی نسخه ی نفیسی که والنتین ژوکوفسکی تصحیح نموده است با مقدمه ی جامعی به وسیله ی موسسه ی چاپ و انتشارات امیرکبیر در تهران به چاپ رسیده است.

 

کتاب های متصوفه

کتاب های صوفیان مانند کشف المحجوب ابوعلی بن عثمان الغزنوی الجلابی الهجویری و نامه های شیخ ابو سعید ابوالخیر و آن چه به شیخ ابوالحسن خَرَقانی منسوب است و تذکره الاولیاء و اسرار التوحید، همه از نظر سبک در شمار پیروان دوره ی سامانیان است. چه از این نظر که سعی در سادگی عبارت ها داشته اند و چه این که امثال و حکم و گفته های پیشینیان را که سینه به سینه به شیوخ صوفی می رسیده است کم تر با دخل و تصرف نقل نموده اند. این کتاب ها دارای سبکی ساده و استوار و لغت های اصیل و کلمه ها و ترکیب های زیبا و قدیمی و فعل ها و صیغه های تمام و کمال هستند. تصنعات و تکلفات منشیانه ی سده های پنجم و ششم به هیچ روی در کتاب های صوفیان یافت نمی شود و چون بیش تر سر و کار این کتاب ها با عوام و درویشان و سخنان مشایخ است، بسیار طبیعی بیان شده و گویی انسان در خواندن این کتاب ها با یکی از مردم سده ی چهارم خراسان گفت و گو می کند.

کتاب های فارسی صوفیان از یک سو در نهایت سادگی و زیبایی و رسایی و حسن تاثیر و صرف و نحو کامل و دارای لغت های فارسی است که در سده های بعد همه از میان رفته است. و از سوی دیگر دارای مجموعه ای از اصطلاحات ویژه ی صوفیان است. ولی این فواید و لطایف و خوش سبکی و اصطلاخات ویژه متاسفانه از سده ی ششم نمی گذرد که ما علت آن را در بخش مربوط به سده های پنجم و ششم خواهیم گفت و تاثیر تصوف را در ادبیات فارسی از نظم و نثر به تفصیل بیان خواهیم کرد.

 

کتاب های علمی

کتاب های علمی در این دوره و نیز در دوره های بعد، از نظر سادگی و ایجاز و آوردن لغت های فارسی همه شبیه به یکدیگر است و چنان که در ترجمه ی تفسیر طبری و التفهیم و دانش نامه ی علایی دیدیم، عبارت های این کتاب ها از کتاب های تاریخی و ادبی کوتاه تر و ساده تر است. ولی این عیب نیز در آن ها هست که که از فرط ایجاز و به این دلیل که نویسندگان کتاب های علمی با کتاب های عربی انس بیش تر داشته و با تالیف به آن زبان آشنایی و به آن رغبت زیادتر داشته اند، درست از عهده ی نوشتن کتاب های علمی پارسی بر نیامده و فقط به این قناعت کرده اند که لغت های عربی را به فارسی برگردانند و آن ها را با ایجاز و دستکاری و اخلال به پایان برسانند.

کتاب های علمی که در دوره ی اول (دوره ی سامانی) تالیف شده است، بسیار نادر و کمیاب است. و جرا چنین نباشد. وقتی که با وجود علاقه مندی مردم به کتاب های افسانه و شعر و دیوان شاعران و تاریخ می بینیم که از بسیاری از این قبیل کتاب ها مانند کتاب های ابوالموید بلخی و دیوان شاعرانی مانند رودکی و شهید و ابوشکور و کتاب کلیله و دمنه ی منظوم رودکی و دیوان دقیقی و مُنجک و مانند این کتاب ها اثری باقی نمانده است و در فتنه های خراسان از قبیل فتنه ی سلاجقه و غُزان و خوارزمیان و سرانجام ترکتاز مغول آن همه گنجینه ها از میان رفته است، بنابراین دور نیست اگر از کتاب های علمی نیز که خواهان آن کم ترند چیزی باقی نمانده باشد. به ویژه که دشمنان این کتاب ها نیز زیادترند. چنان که معروف است که محمود غزنوی پس از فتح ری کتاب های علما و فلاسفه ی ری را در زیر دار هر یک از آن بزرگان بسوزاند و آن گنج های بزرگ را همراه با آن گنجوران سترگ به باد نیستی داد.

 

کوتاه شده از: سبک شناسی، جلد دوم

 

دوره های نثر فارسی و تاثیر از زبان و ساختار عربی

دوره های تاریخی نثر فارسی و تاثیر آن از زبان عربی



دوره ی دوم:

دوره ی غزنوی و سلجوقی اول (٤۵٠ تا ۵۵٠ ه ق)

( بخش نخست )

 

بررسی دوره ی دوم تاریخ نثر فارسی شامل پنج بخش است که بخش نخست آن در این رساله و بخش های دیگر آن در نوشته های جداگانه و پی درپی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این بخش ها به قرار زیر است:

- بخش نخست: آغاز تاثیر نثر عربی در نثر دری، آمیختگی خراسانیان و عراقیان، تاریخ بیهقی و سبک آن.

- بخش دوم: آشنایی با سیرالملوک، (سیاست نامه)، قابوس نامه، مجمل التواریخ، اسکندرنامه، سفرنامه و زادالمسافرین                       

- بخش سوم: کتاب های علمی در سده ی پنجم: روضه المنجمین، نزهت نامه ی علایی، کیمیای سعادت و نوروز نامه

- بخش چهارم: کتاب های صوفیان: کشف المحجوب، اسرارالتوحید، تذکرالاولیاء و نورالعلوم

- بخش پنجم: انقلاب ادبی و نثر فنی در سده ی ششم (آشنایی با کلیله و دمنه، چهارمفاله ی نظامی عروضی، تاریخ بخارا و مقامات حمیدی)

 

 بخش نخست:

در این دوره ی صد ساله (دوره ی دوم نثر فارسی)، انقلاباتی که نسبت به دوره ی پیشین موجب تغییر سبک و تجدید روشی در نثر و نظم باشد پدید نیامد، جز آن که به سبب برچیده شدن بساط سامانیان و تقسیم خراسان و ماوراالنهر میان خانان ترک (ترکان سمرقندی) و ملوک غزنین (غزنویان) خریداران علم و ادب به ویژه دوست داران زبان فارسی کم شد و آن کوششی که در بخارا در ایجاد تمدن تازه ی زبان فارسی و فرهنگ نو و ادبیات دری داشت در توقف ماند و شاید کار شعر در عصر محمود رونق گرفته باشد، ولی کار نثر بی رونق شد، زیرا هنوز کتابی که به نثر فارسی در اوایل  این سده بزرای ملوک غزنه یا سمرقند نوشته شده باشد به دست ما نیامده است. در شعر هم جر مدایح محمود و آن چه به کار ترویج سیاست می خورد، شیوه ی دیگری اتخاذ نمی شد و به یقین می دانیم که اگر تشویق قبلی امیران توس و ولیان سیمجوری خراسان نمی بود و فردوسی از بیست سال پیش (یعنی از عهد سامانیان) به سرودن شاهنامه دست نزده بود، امروز از داشتن آن کتاب هم محروم بودیم، زیرا دیدیم که خود آن گوینده ی یزرگ از نبودن ممیزی بصیر در دربار غزنین چه گونه می نالد و نیز دیدیم که چه گونه آن شاعر از یافتن صله و جایزه ای که انتظار آن را داشت و چشم امید به غزنین دوخته بود، محروم ماند (١).

به دلیل موجود نبودن باعث و انگیزه ای تازه در تاریخ و احیای آثار ملی، سبک نثر در این دوره تغییر عمده ای نیافت و اگر چیزی در گوشه و کنار پدید آمد به همان سبک و شیوه ی دیرینه نوشته می شد. مانند کتاب های ناصرحسرو علوی که در نیمه دوم سده ی پنجم تالیف یافته است و با شیوه ی نثر سامانیان برابر است. همچنین دو رساله ای که از شهمردان بن ابی الخیر در دست است به سبک قدیم نوشته شده است و تاریخ سیستان و تاریخ گردیزی و اسکندرنامه نیز دارای سبک کهنه است و کتاب های متصوفه که در پایان شرح دوره ی نخست به آن ها اشاره شد، با وجود آزادی که این طایفه در هر کار برای خود در پیش گرفته و اصطلاحات نو وضع کرده بودند،  با این حال به شیوه ی قدیم کاملن شبیه است. اتفاقن در شعر هم میان شاعران محمودی و شاعران سامانی تفاوت بسیار آشکاری موجود نیست که دیرتر به آن ها اشاره خواهیم کرد.

در این دوره چند کتاب به سبکی خاص پدید آمده و از نظر سبک و شیوه استقلالی دارند که جای بحث و مطالعه دارند و اتفاقن شیوه ی نثر این کتاب ها پس از طی شدن سده ی پنجم نیز به تدریج فراموش شده  و بلافاصله سبک نثر دگرگون شده و نثر فنی پدید آمده است. از جمله ی این کتاب ها  یکی نوشته های ابونصر مشکان، دوم تاریخ بیهقی، سوم سیرالملوک حواجه نظام الملک و چهارمی قابوس نامه ی عمصرالمعالی کاوس است که دیرتر به بررسی آن ها نیز خواهیم پرداخت.

 

آغاز تاثیر نثر عربی در نثر دری

زبان عربی پس از استقرار دین اسلام در جزیره العرب وارد ایران شد و از همان آغاز پیدایی خود در زبان و ادبیات فارسی تاثیر نمود. لیکن در دوره ی نخست، یعنی دوره ی سامانیان، به دلیل دوری خراسان از مرکز عرب و توجه و اعتنای ویژه ی پادشاهان و امیران محلی به ترویج زبان فارسی دری و از همه مهم تر مانوس بودن نویسندگان و ادیبان به شیوه ی قدیم تر که پیش از اسلام رایج بود، زبان عربی در نثر دری اثر آشکار و نمایانی نبخشید.

در عصر غزنویان ارتباط خراسان با بغداد بیش تر شد و نفوذ بغداد به سبب برچیده شدن دولت سامانیان و ترک تازی دو دولت غیر ایرانی (غزنویان و خانیه ی ماوراالنهر) در مملکت توران و خراسان شدید گشت، زیرا پادشاهان ترک به دلیل رقابت با یکدیگر دست به جلب نظر خلیفه ی عرب می زدند و با پوزش و پیشکش و فرستادگان خود نظر لطف و رضایت او را به سوی خود و خانواده ی پادشاهی تازه ی خویش جلب می کردند.

این روابط طبعن موجب توجه زیادتری به ادبیات عرب شد. دیوان رسایل محمود که در آغاز کار به دست ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی به فارسی می گذشت، سپس به دست احمدبن حسن به عربی برگشت و ادیبان عربی دان در دیوان و حوزه ی وزارت تقرب یافتند و سپری شدن نیم قرن موجب آن شد که اثر زبان عربی در فارسی نمایان تر و آشکارتر گردد.

محمود غزنوی بی شک مانند یعقوب لیث به زبان عربی رغبتی نداشته و با آن زبان آشنا نبوده است، ولی پسران او محمد و مسعود به تصریح بیهقی با ادبیات عرب آشنا بوده اند و بزرگ زادگان آنان به خواندن "سبعه معلقه" مشغول بوده اند و مدایحی که ابوبکر قهستانی پیشکار و استاد و ندیم امیر ابواحمد محمد به عربی در مدح او گفته است در کتاب "دمیه القصر " نوشته ی باخرزی دیده می شود و بیهقی نیز داستانی آورده است که در آن نشان می دهد که این پادشاه حوان به تقلید از خلفا و امیران عرب در مجلس بزم به شنیدن گفته ها و موسیقی عربی رغبت داشته است. (تاریخ بیهقی، چاپ کلکته، برگ ۷٩ ).

پیدا شدن دولت سلجوقی نیز بر توجه پادشاهان و وزرای خراسان به بغداد و تظاهر های دینی و ترغیب و تشویق ادیبان و عالمان عرب زبان افزود و امیران ترک با آن که از فضل و ادب عاری بودند، از سویی به ترویج دین اسلام کوشیدند و از سوی دیگر به نشر علوم عربی و تشویق طلاب پرداختند و در نتیجه ی این کار، زبان عربی بیش تر از هر وقت رایج گردید و بازار شعوبیان به کلی کاسد گشت و ادیبان ضد شعوبی در نشر کتاب های لغت عربی و صرف و نحو آن زبان جدیت کردند که یکی از آن طایفه علامه جار الله زمخشری است که خود در "مقدمه ی نحو " بدین معنی اشاره کرده است.

 

آمیختگی خراسانیان و عراقیان

از فتح ری و اصفهان به دست محمود غزنوی و پسرش مسعود در سال ٤٢٠ ه ق چیزی نگذشت که مردم عراق به وسیله ی فتوحات طغرل و الب ارسلان سلجوقی یکباره با مردم خراسان محشور شدند و لشکرهای خراسان تا بغداد و آذربایجان پیش رفتند.

این امر موجب آمیختگی ادبی و ارتباط علمی نیز گردید، زیرا می بینیم که از سویی دیوان شاعران خراسان در آذربایجان به دست قطران شاعر رسیده و اشکالات لغوی خود را که در دیوان منجیک و دقیقی داشته است از ناصر خسرو می پرسیده و از سوی دیگر کتاب های ادبی و تاریخی تازه ی عربی و آثار تازه  از بغداد و مغرب ایران به خراسان می رسیده است و به سبب فتوحات محمود در هندوستان و رفتن دانشمندان خراسان به آن نواحی، معلومات و اصطلاحات زیادی از علوم ادبی و هیئت و ریاضی و نجوم از هند به خراسان آمده است و این همه در آثار ابوریحان مشهود است و تمدن آن دوره از این ارتباطات علمی و ادبی سریع حکایت می کند.

خلاصه آن که پس از فتوحات محمود و مسعود در عراق و گستردن شدن بلافاصله ی سپاهیان سلجوقی و امیران و وزیران آن دولت که همگی خراسانی بودند در عراق عجم و عراق عرب و آمیختگی و اختلاط خراسانی و عراقی و فرهنگ و ذوقیات این دو دسته با هم، تغییر آشکاری در نظم و نثر دری که تا آن روز خاص خراسان و مردم ماوراالنهر بود پدید آمد که آن را در شعر سبک سلجوقی و در نثر سبک ابوالمعالی نصرالله منشی باید نامید.

 

ابونصر مشکان و تاریخ بیهقی

پس از بروز آثار آمیختگی خراسان و عراق، در دیوان رسایل محمود غزنوی مردی پیدا شد از فضلا و ادبا که او را الشیخ العمید ابونصر بن مشکان می نامیدند. این مرد در ادبیات فارسی و عربی استاد بود و و "تتمه الیتیمه ثعالبی" از وی نام برده است و ابوالفضل بیهقی (۳٨۵ – ٤۷٠ ه ق) شاگرد اوست و نام او در تاریخ یمینی و مسعودی نیز آمده است.

ابونصر مشکان صاحب دیوان رسایل محمود (رییس دبیرخانه ی سلطنتی) بود و مسعود پسر محمود او را تا پایان عمر بر آن پیشه و منصب باقی نگاه داشت. سبک بیهقی دقیقن تقلیدی است از سبک ابونصر مشکان و میان نوشته های این دو هیچ گونه تفاوتی در نگارش وجود ندارد.

این سبک نثر (سبک بیهقی) با نثر دوره ی نخست (دوره ی سامانیان) متفاوت است و ویژگی های زیر را دارد:

 

١- دراز نویسی (اطناب)

بر خلاف نثر دوره ی نخست که کاملن خلاصه و با جمله های کوتاه بود، نثر ابونصر مشکان و ابوالفضل بیهقی مفصل تر و دارای جمله های درازتر است. مترادفات لفظی نیز در آن بسیار کمیاب است و از لفظ ها و عبارت هایی استفاده شده است که در نثر قدیم نبوده است. این دراز نویسی از نوعی نیست که از آن ملالی برخیزد، بلکه یکی از محسنات آن در تاریخ بیهقی است که توانسته است جزییات مطالب را بنویسد و مقصود را به خوبی بیان کند.

 

٢- توصیف

در نثر دوره ی پیشین (دوره ی سامانی) مراد نویسنده این بود که اصل مطالب را با نهایت کوتاهی بیان نماید و مرادش توصیف و تعریف یا به اصطلاح امروزی منظره سازی و بیان حال به شیوه ی شاعرانه نبوده است. ولی این سبک جدید می کوشد به وسیله ی آوردن الفاظ و اصطلاحات تازه که در زبان گفت و گوی آن روز به کار می رفته است و به کارگیری جمله های پی در پی مطلب را کاملن روشن سازد و بیان واقعه را به گونه ای بیاراید که خواننده را در برابر آن واقعه قرار دهد و همه ی اجزای آن را نشان دهد.

 

۳- استشهاد و تمثیل

در نثر قدیم ذکر مطالب خارجی مانند استشهاد از نظم فارسی و عربی و استدلال به آیات و تمثیل بسیار نادر و کمیاب است. چنان که در تمام دوره ی تاریخ بلعمی و ترجمه ی تفسیر طبری (از دوره ی سامانی) یک شعر به عنوان شاهد ذکر نشده است و از همین قبیل است حدودالعالم و الابنیه و تاریخ گردیزی و تاریخ سیستان که شاهد شعری نیاورده اند. ولی تاریخ بیهقی که زمان آغاز نگارش آن سال  ٤٤٨ یعنی چهار سال پس از "تاریخ سیستان" است می بینیم حکایات و تمثیل ها و شعرهایی بزرای شاهد و مدعا و افزونی پند و عبرت آورده است و افتتاحی است در آوزردن امثال و ذکر شواهد شعری و تقلیدی است از نثر فنی عرب که در سده ی چهارم در بغداد اختراع شد و پس از قرنی به خراسان نیز سرایت کرد.

 

٤- تقلید از نثر عربی

در این دوره هفت نوع تقلید از نثر عربی وارد زبان دری و ادبی شده است:

الف ) ورود لغات. مانند جمع های عربی از فبیل قدما، شرایط، حدود، اتباع، کتب و از این نوع به جای قدیمیان، شرط ها، حدها، تابعان، کتاب ها و غیره و نیز مصدرهای عربی مانند بخل، کرم، لجاجت و از این نوع به جای بخیلی، کریمی و لجوجی که در قدیم می نوشتند.

ب ) تنوین دار کردن کلمه ها به طرز عربی که در نثر قدیم تر جایز نبوده است. مانند عزیزا، مکرما، حقا و مانند آن ها.

پ) پیوستن و متمم قراردادن جمله های عربی به عبارت های فارسی

ت) جمله بندی به شیوه ی عربی. مانند: «و تاریخ ها دیده ام که پیش از من کرده اند پادشاهان گذشته را خدمتگاران ایشان که اندر زیادت و نقصان کرده اند و بدان آرایش خواسته اند» (بیهقی).

ث) آوردن فعل های ماضی و مضارع به صیغه ی مجهول (که این اثر هنوز هم در زبان و ادبیات افغانستان موجود است) مانند "در را بسته کرد" به جای "در را بست" و استفاده از فعل معین "آمدن" مانند "وی را نیز گرفته آمد" به جای "وی را نیز بگرفتند"

ج) به کار گیری موازنه و سجع مانند: «فصلی خواندم از دنیای فریبنده به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهر کشنده. گروهی را به محنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانده تا خردمندان را مقرر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است» (تاریخ بیهقی، برگ ٤٦۵)

چ) به کارگیری مفعول مطلق در مقام تاکید به تقلید از عربی. مانند:  «بفرمود تا وی را بزدند زدنی سخت» (بیهقی). فردوسی نیز می گوید: بخندید خندیدنی شاهوار / که بشنید آوازش از چاهسار

 

۵- حذف فعل ها به قرینه

در نثر قدیم حذف فعل هرگز جایز نبوده است، هرچند یک فعل ده بار تکرار شود. ولی از این تاریخ حذف فعل ها به قرینه معمول شد. مانند «حیمه ی مسلمانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخ ها رعیت» یا «کار عمارت اگر به دست عاجزی افتذ، او برخود درمانده و خلق بر وی» (بیهقی)

یا فعل قرینه را در جمله ی آخر آورده اند. مانند « امیر خراسان سوی بخارا و امیر گوزکانان ابوالحارث و امیر عادل سبکتکین سوی نیشابور رفتند.»

 

٦- حذف بخشی از جمله

در بیهقی و در التفهیم برای خودداری از "تکرار" (که رسم قدیمیان بود) گاه بخشی را از جمله حذف می کنند. مثال: «بدین فوم که آن جا رفتند بس قوتی ظاهر نگشت چنان که خداوند را مقررست که اگر گشته بودی بنده را به تازگی فرستاده نیامدی» (برگ ٤٨٦ ) که در بخش آخر جمله به جای "که اگر قوتی ظاهر گشته بودی" تنها "گشته بودی" آورده است.

 

۷- نوآوری در کاربرد فعل ها

الف) آوردن وجه اخباری به جای وجه التزامی. مانند: « باید که وی نیز هم برین رَوَد و میان دل را به ما می نماید و صواب و صلاح کارها می گوید» به جای بنماید و بگوید

ب) آوردن فعل ماضی به جای مضارع. مانند: «و سبیل قتلغ تکین آن است که برین فرمان مار کند. اگر جانش به کار است و اگر محابایی کند جانش رفت» یعنی جانش می رود.

پ) استفاده از فعل ماضی به صیغه ی وصفی. مانند: «قوم که با وی نامزد بودند جامه ی راه پوشیده پیش آمدند» ( تاریخ بیهقی، برگ ٤٩٠) یا « صاحب دیوان حضرت غزنین بوده و مدتی دراز شاگردی وزیری چون احمد حسن کرده و به روزگار امیر محمد وزارت یافته و خلعت وزارت پوشیده و . . . » (بیهقی، برگ ٤٨٤).

ت) زیاد به کار گرفتن مصدر مرخم. مانند: «من فردا به شهر خواهم آمد و به باغ خرمک نزول کرد . . .» به جای کردن.

 

٨- جمع ها

- جمع عربی به فارسی نیز جمع بسته می شود.

-  "شما" با "شمایان" جمع بسته می شود (که امروز در افغانستان نیز متداول است)

-  مطابقت صفت و موصوف در جمع که در پهلوی نیز معمول بوده است ولی از سده ی ششم از بین رفته است. مانند: "ساقیان ماهرویان"، "ایشان سوارانند"، "ناجوانمردان یارانم مرا فرو گذاشتند تا مجروح شدم" و غیره.

- هنگامی که عدد از یک بیش تر است معدود را بر عدد مقدم می دارند و یک "یای نکره" نیز به معدود می افزایند. مانند: غلامی بیست، تنی چند و غیره.

 

٩- به کارگیری واژه های زیبا و اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی

در تاریخ بیهقی لغات زیبای فارسی و ضرب المثل های شیرین بسیار است و پیداست که این واژه ها و مثل ها در زبان گفت و گوی آن روزگار مرسوم و متداول بوده است. از آن جمله اند:

- بالا دادن = اهمیت دادن، بزرگ کردن مطلب

- فرا کردن = تحریک کردن

- روز سوختن = وقت تلف کردن

- فرا بریدن = مسکوت گذاشتن

- روی داشتن = صواب داشتن

- با جایی افتادن = کار به جایی موکول شدن

- پایستن = صبر و تامل کردن

- خرما به بصره بردن = زیره به کرمان بردن

- کلاه دو شاخ = اجازه ی ویژه ای بوده است که به بلند مرتبگان می داده اند

- دندان نمودن = مهارت به دشمن نشان دادن

- زبون گیری = عاجز کشی

- راه به دیه بردن = بی اساس نیست و راه به جایی می برد

 

١٠- به کارگیری کم واژه های عربی

در تاریخ بیهقی و نوشته های ابونصر شمار واژه های عربی بر همان قاعده ی قدیم است و بیش تر از ده درصد نیست. یعنی لغاتی است که یا فارسی ندارد یا لغات درباری و دولتی است که با فرمان ها و حکم ها و کتاب های علمی وارد ایران شده و یا لغات دینی است و یا لغاتی است که عربی آن ها از فارسی روان تر و رسا تر بوده است. ولی در تاریخ بیهقی یک دسته لغات تازه موجود است که به جز این موارد و از لغاتی است که به وسیله ی ادیبان و نویسندگان به تقلید از عربی وارد زبان فارسی شده است. مانند:

شغل، عهده، فساد، شرط، حدود، جانی، کتاب، لجاجت، قاعده، فضول، اعتماد، امر و نهی، کافی، اولیا، رغبت،وظیفه، عفو، عذر، علامت، عاقبت، نوبت، فصل، طاقت، عرضه، واقف، انتقام، سعادت، حبس، وقت، تدبیر، تلافی، اخبار، حاضر، منشور، خلوت، سطر، نعمت، رعیت، صدقه، متهم، خلل، واجب، مفرد، قصه، خجل، احتیاط، تماشا، مبارک، وکیل، رسم، معاینه، تسکین، وبال، شایع، ریاست، شهامت و غیره.

 

نسحه ی خطی تاریخ بیهقی بسیار کمیاب است. این کتاب نخستین بار در کلکته به کوشش ویلیام ماسولین انگلیسی در سال ١٢٤١ ش و بار دیگر به تصحیح ادیب پیشاوری در تاریخ ١۳٠۷ش به چاپ رسیده است.

 

پایان بخش نخست

 

* * *

 

ما در دنباله ی بررسی نثر فارسی در دوره ی دوم (دوره ی غزنوی و سلجوقی اول از ٤۵٠ تا ۵۵٠ ه ق) در بخش دوم به بررسی کتاب های دیگر این دوره یعنی سیرالملوک (سیاست نامه)، قابوس نامه، مجمل التواریخ، اسکندرنامه،  سفرنامه و زادالمسافرین خواهیم پرداخت که من خوانندگان ارجمندم را به خواندن این بخش نیز که به زودی در تارنمای ما خواهد آمد فرا می خوانم. با سپاس از شما

ترجمه از زبان عربی به زبان ژاپنی

ابراهیم‌ ساوادا مترجم‌ 38 سالة‌ ژاپنی‌ است‌ که‌ جزء سی‌ام‌ قرآن‌ کریم‌ را ترجمه‌ کرده‌ است‌. وی‌ شیعه‌ است‌ و به‌ مدت‌ 7 سال‌ در حوزه‌ علمیه‌ قم‌ تحصیل‌ کرده‌ است‌، با وی‌ گفتگویی‌ کرده‌ایم‌ که‌ با هم‌ می‌‌خوانیم‌:

لطفاً بفرمایید که‌ جزو چندم‌ قرآن‌ را ترجمه‌ کردید و چه‌ مدت‌ این‌ کار به‌ طول‌ انجامید؟

جزء (30) سی‌ام‌ قرآن‌ کریم‌ را به‌ زبان‌ ژاپنی‌ ترجمه‌ کردم‌ و این‌ کار مدت‌ 6 ماه‌ به‌ طول‌ انجامید.

با خبر شدیم‌ که‌ شما دروس‌ حوزوی‌ را تا مقطع‌ (کارشناسی‌ ارشد) به‌ پایان‌ رسانده‌اید؟ لطفاً توضیح‌ دهید؟

بله‌ به‌ مدت‌ 7 سال‌ مشغول‌ تحصیل‌ در حوزه‌ علمیه‌ قم‌ بودم‌ و هم‌ اکنون‌ سه‌ سال‌ است‌ که‌ دروس‌ حوزه‌ را تا مقطع‌ کارشناسی‌ ارشد به‌ پایان‌ رساندم‌ و به‌ ژاپنی‌ برگشته‌ام‌.

انگیزة‌ اصلی‌ شما برای‌ تحصیل‌ در حوزة‌ علمیه‌ قم‌ چه‌ بود؟

(می‌خندد) من‌ مسلمان‌ هستم‌ و به‌ تبع‌ برای‌ آشنایی‌ با احکام‌ اسلام‌، و همچنین‌ براساس‌ حس‌ کنجکاوی‌ام‌ نسبت‌ به‌ دین‌ اسلام‌ و بنا به‌ توصیه‌ پدرم‌ تصمیم‌ به‌ تحصیل‌ در حوزه‌ علمیه‌ را گرفتم‌.

مشوق‌ اصلی‌ شما برای‌ کار ترجمه‌ قرآن‌ چه‌ کسی‌ بود؟

با توجه‌ به‌ این‌ که‌ پدرم‌ نیز کل‌ قرآن‌ را به‌ سلیقة‌ خود نوشته‌ بود مرا به‌ کار ترجمه‌ قرآن‌ تشویق‌ کرد.

برای‌ ترجمة‌ قرآن‌ آیا ترجمه‌های‌ دیگر را مطالعه‌ کردید؟

بله‌، ترجمه‌های‌ فارسی‌ قرآن‌ و تفسیر المیزان‌ و تفسیر نمونه‌ را خواندم‌.

آیا در ژاپن‌ تا به‌ حال‌ کسی‌ کار ترجمه‌ قرآنی‌ انجام‌ داده‌ است‌؟

نه‌.

عکس‌العمل‌ دولت‌ ژاپن‌ نسبت‌ به‌ انجام‌ فعالیت‌های‌ اسلامی‌ و قرآنی‌ شما چیست‌؟

دولت‌ ژاپن‌ بی‌تفاوت‌ است‌ یعنی‌ نه‌ تشویق‌ می‌کند و نه‌ ممانعت‌ می‌کند.

کار ترجمه‌ قرآنی‌ و آشنایی‌ با احکام‌ اسلام‌ چه‌ تاثیری‌ در میزان‌ ارتباط‌ شما با خداوند داشته‌ است‌؟

از نظر قلبی‌ ارتباط‌ مرا با خداوند زیاد کرده‌ است‌، از طرفی‌ مرا از خدا دور کرده‌ است‌ یعنی‌ هرچه‌ بیشتر در مورد اسلام‌ و خداوند تحقیق‌ و مطالعه‌ می‌کنم‌، می‌بینیم‌ که‌ چقدر در مقابل‌ خداوند حقیر و کوچک‌ هستم‌.

شما در بین‌ صحبت‌هایتان‌ اشاره‌ کردید که‌ یکی‌ از دلایل‌ تحصیل‌ در حوزه‌، کنجکاوی‌ شما نسبت‌ به‌ دین‌ اسلام‌ بود، آیا در حال‌ حاضر نکات‌ ابهام‌ در مورد دین‌ اسلام‌ در ذهن‌ شما روشن‌ شده‌؟

بله‌! صددرصد. حتی‌ به‌ جرأت‌ می‌توانم‌ بگویم‌ دین‌ اسلام‌ را به‌ درستی‌ لمس‌ کردم‌ و دریافتم‌ که‌ دین‌ اسلام‌، یکی‌ از منطقی‌ترین‌ دین‌هاست‌.

در ترجمه‌ قرآن‌ با مشکلاتی‌ روبرو شدید یا نه‌؟

یکی‌ از مشکلات‌ فقدان‌ نیروی‌ کمکی‌ بود که‌ هم‌ به‌ زبان‌ ژاپنی‌ مسلط‌ باشد و هم‌ با علوم‌ اسلامی‌ آشنا باشد همچنین‌ مسایل‌ مالی‌ هم‌ در حاشیه‌ بود. از مهمترین‌ مشکلات‌ من‌ در کار ترجمه‌، متفاوت‌ بودن‌ ساختار زبان‌ عربی‌ و زبان‌ فارسی‌ با زبان‌ ژاپنی‌ بود به‌ عنوان‌ مثال‌ درزبان‌ عربی‌ و فارسی‌ صیغة‌ امر زیاد به‌ کار می‌رود ولی‌ در ساختار زبان‌ ژاپنی‌ به‌ این‌ صورت‌ نیست‌. و ژاپنی‌ها به‌ کار بردن‌ این‌ صیغه‌ در ساختار زبان‌ ژاپنی‌ را نادرست‌ می‌دانند؟

لطفاً بیشتر توضیح‌ بدهید؟

به‌ عنوان‌ مثال‌: مردم‌ مسلمان‌ ایران‌ تکالیف‌ دینی‌ و احکام‌ دینی‌ و آشنایی‌ با ترجمه‌های‌ قرآنی‌ را از بزرگانشان‌ می‌آموزند و در درک‌ ترجمه‌ قرآن‌ مشکلی‌ ندارند ولی‌ در کشور ژاپن‌، مردم‌ هیچ‌ نوع‌ آگاهی‌ نسبت‌ به‌ اسلام‌ ندارند و به‌ عنوان‌ مثال‌: نمی‌دانند قیامت‌ چیست‌؟ و این‌ مسئله‌ برایشان‌ غیرقابل‌ درک‌ است‌ و به‌ نظر من‌ باید این‌ ترجمه‌های‌ قرآنی‌ برایشان‌ توضیح‌ داده‌ شود. به‌ همین‌ دلیل‌ من‌ تصمیم‌ دارم‌ برای‌ آگاه‌ کردن‌ مردم‌ و آشنایی‌ کامل‌ با دین

نقش ترجمه در ارتباط فرهنگیو بین المللی


  یادداشت: بعنوان یک پیشگفتار فشرده در رابطه به متن این نوشتار پژوهشی که درهفتۀ پیش بخش هایی ازآن درهمایشی برگذار شده ازسوی کانون پژوهشگران افغانستان درلندن زیرنام «جایگاه ترجمه درافغانستان»، ارائه گردیده بود، یادآوری های زیرین را لازم می شمارم: به باورمن انجام کار پژوهشی، علمی و فرهنگی نه با کارسیاسی و سازمانی درتضاد است و نه جاگزین آن میگردد. من با آنانیکه آنرا کاری کوچک یا کوچک اندیشی میدانند، سازگاری ندارم. دانشمندی میگوید: «اگر سیاست را هنرانجام پذیر بشمارید، پژوهش هنر راه گشا است و هردو به اندیشۀ ژرف نیاز دارند». بنابرآن موضوع همایش مورد بحث درلندن، گامی اگرچه کوچک، درهمین راستا شمرده میشود. چنانکه بررسی پیشینۀ ترجمه درافغانستان، نقش نیروهای دموکراتیک و چپ را چه در شرایط اپوزیسیون و چه در حاکمیت بخاطر نشر و پخش اندیشه های پیشرو برجسته ساخته است. برای آگاهی درباره این همایش به معلومات کوتاه زیرین توجه فرمایند. در همایش که موضوع اصلی آن پیشینه ترجمه و نقش آن درپژوهش و گسترش اندیشه های نوین بود، شماری از دانشمندان، فرهنگیان و علاقمندان شرکت ورزیده بودند و چند تن از پژوهشگران پیرامون این مطلب، سخنرانی نمودند. درضمن، نمونه وار برای تشویق ترجمه، ازکاربرگردانی اسدالله شفایی یادآوری هایی بعمل آمد که وی درسالهای اخیر به ترجمۀ پنج اثر باحجم بزرگ ازانگیسی به فارسی دست یازیده است و او نیز دررابطه به پیشینۀ ترجمه درافغانستان تجارب خویش را درهمایش بیان نمود. گردانندگی همایش را شهباز ایرج نویسنده و شاعر بردوش داشت که خود با ترجمه سر و کار دایمی دارد. چند تن از دانشمندان و دست اندرکاران ترجمه پیرامون این مطلب سخنرانی نمودند. شاه علی اکبر شهرستانی استاد و رییس پیشین دانشکدۀ ادبیات دانشگاه کابل که آثار زیادی از وی ازجمله دربارۀ ترجمه به چاپ رسیده است، درسخنرانی خویش پیرامون برگردانی به زبان فارسی و درست نویسی به این زبان، مطالب جالبی اظهار نمود. بشیر سخاورز نویسنده، شاعر و مترجم چندین اثر دربارۀ شعر و ترجمه ابراز نظر نمود. دستگیر نایل شاعر و نویسنده فرهیخته درپایان همایش دربارۀ حافظ «لسان الغیب و ترجمان الاسرار» سخن گفت و غزلیات دلنشینی از وی را به خوانش گرفت. من هم برسم معمول در همایش هایی از اینگونه چه بزرگ باشد و چه کوچک، مقاله ای پژوهشی ای را که آماده ساخته بودم، ارائه نمودم و ابنک متن کامل آن به نشر سپرده میشود:   چگونگی ترجمه: ترجمه یا برگردان که گزاره نیز نامیده میشود، بمعنی بردن یا برگرداندن یکی به دیگری و درواقع بازگویی گفته یا نوشته ای، پیامی از زبانی به زبان دیگر است. با این روند انتقال، سیمای یک متن یا عبارت و یا بیان تغییر می کند، ولی درون مایۀ آن بجا می ماند. ترجمان که گفته میشود، درپارسی باستان، ترگمان بوده است و واژۀ ترجمان خود واژه ای پهلوی است که به عربی راه یافته و مترجم و ترجمه از آن برخاسته است. ترجمان که درفارسی امروزه، گزارنده نیز یاد میشود، کسی است که دست کم دوزبان بداند و مطلبی، خواسته ای را از زبانی به زبان دیگر بیان کند. ترجمه دارای اهمیت آموزشی بعنوان افزاری برای گفتمان و پیوستگی، برای فرافرستادن یا دریافتن اندیشه های نوین خدمت می نماید. ترجمه در نوشتار بمعنی ارائه دادن متن دیگری غیر از زبان اصلی است که نوشته یا پخش گردیده است. ترجمه رویهمرفته تاریخ دیرینه ای دارد و به دوگونه است: برگردان گفتاری و برگردان نوشتاری. ولی پیش از آنکه ادبیات نوشتاری پادرمیان نهد، برگردان گفتاری یا ترجمۀ شفاهی که تاریخ کهن تر دارد، وجود داشته است و تا همین اکنون همپا با برگردان نوشتاری یا ترجمۀ کتبی نه تنها از اهمیت آن کاسته نشده، بلکه راه پیشرفت پیموده است. ولی دربحث کنونی ما، از برگردان نوشتاری بیشتر حرف درمیان است. ترجمه بلحاظ چگونگی خود بعنوان برگردان خوب یا پسندیده، برگردان معیاری یا عینی، برگردان ایدآل یا دلخواه، برگردان آرمانی یا ابتکاری و بگونه های دیگر یاد میگردد. ترجمه خوب آنست که مفهوم یکسانی را از زبان خواستگاه به زبان های دیگر برساند. بویژه هرقدر درون مایۀ یک متن باریک بین و ژرف نگر باشد، ترجمۀ آن بایستی با دقت و موشگافی بیشتر انجام گیرد. هرگاه میان نویسندۀ متن اصلی و ترجمان دیدگاه های مشترک یا یگانگی مقصد وجود داشته باشد، ترجمۀ برتر پدید میآید. ازاینرو، همفکری بلحاظ ایدئولوژیک، فرهنگی و سیاسی درترجمه ازاهمیت ویژه ای برخوردار میگردد. درغیر آن، میتواند پیوسته نادرستی ها بنابر ناوارد بودن به واژه ها و اصطلاحات درنوشتار و گویش ها درگفتار پدید گردد؛ درحالیکه ترجمه باید همراه با حقایق و اخلاق بگونۀ واقعی انجام گیرد. درهرحال، بگونه ایکه یکتن از پژوهشگران عرصۀ ترجمه گفته است: ترجمان هرقدر توانایی و نیرو داشته باشد، نباید هرگز با هدف ها، عبارات و واژه های نویسندۀ اصلی یک متن به مبارزه برخیزد، یا برپایۀ انگیزه های شخصی نظریات خود را بجای نویسندۀ مطلب بیان کند. آگاهی و چیرگی ترجمان هنگامی آشکار میگردد که او خود را با متن اصلی بگونۀ واقعگرایانه دمساز و همتراز بسازد. مقصد دراینجا، برخورد عینی و هنرمندانۀ ادبی است که ترجمان روان و احساس نویسنده واقعی مطلب، چگونگی موضوع و شرایطی را که نوشته پدید گردیده است، بدرستی درک نماید. ویژگی های ترجمه: ترجمۀ خوب بمعنی آن نیست که برگردان، واژه به واژه انجام گیرد؛ زیرا باینگونه، روان نوشته درمیان فرایند جابجایی خسته کنندۀ واژه ها گم خواهد شد. مقصد تولید دوبارۀ نوشتار بگونه ایست که روان و بیان نویسندۀ اصلی دریک برگردان خوب و به زبان طبیعی بازتاب یابد. ولی دربارۀ داده ها، یافته ها و برگه های حقوقی و علمی، مآخذ و منابع پژوهشی و مسایل دیگر از اینگونه، حرف از ترجمۀ پا یا پای درمیان است. همچنان درمتن های غیر ادبی ترجمۀ تخنیکی بکار گرفته میشود. اینگونه ترجمه بویژه پس از انقلاب صنعتی و توسعۀ بازرگانی بیش از پیش اهمیت بدست آورد و اکنون ترجمۀ میخانیکی برای ترجمۀ ماشینی بکمک رایانه ها و انترنت نیز بکار گرفته میشود. افزون بر اینها، ترجمان بایستی به شیوه های علمی و فنی ترجمه و دستور هردو زبان، طرز بیان و ساختار جمله ها آشنا باشد تا ترجمۀ کارا و بامعنا بوجود آید. ولی باید درنظر گرفت که همیشه ترجمۀ دقیق مطرح نیست و ترجمۀ آزاد نیز نقش معینی، بگونه نمونه در شعر، نمایش نامه نویسی و ادبیات آفرینشی دارد و دراین باره گزینش و سازگاری همراه با بازآفرینی هنری بیشتر از یکسانی و همآوایی کامل در نظر است. ترجمه یک صنعت درحال گسترش است. اگرچه شمار ترجمانان معلوم نیست، ولی درزبان ها وکشورهای گوناگون به دها هزار تن تخمین میگردد. درسال های اخیر بویژه با پیدایش تلویزیون و انترنت، ضرورت به ترجمه بیش از پیش احساس میگردد. چنانکه اهمیت ترجمه بخاطر رواج گستردۀ خبرنگاری، تحلیل ها و تبصره های سیاسی، اطلاعات رسانه ای و صنعت جهانگردی نقش روز افزون ایفا می نماید و سهم آن در بازرگانی و تولید نیز چشمگیراست. دردنیای امروز، ترجمه در زمینه های سیاسی و پخش دموکراسی، در پژوهش های علمی و دانش پژوهی به نیروی بزرگی مبدل گردیده است و تمام عرصه های دانش انسانی را فرا میگیرد. ترجمه از گذشته ها، پیوسته وسیلۀ با ارزشی برای پخش ایدئولوژی ها، فلسفه ها، اندیشه ها و مسایل مورد بحث درعرصۀ بین المللی بوده است. مطالب ترجمه شده در سده های پیشین بیشتر ازسوی نخبه های آموزش دیده مطالعه میشد؛ درحالیکه اکنون خوانندگان بیشماری به ترجمه های کتلوی که انجام میگیرد، دسترسی دارند. زمانی نظریۀ ترجمه بگونه انحصاری درحوزۀ زبان شناسی مطرح میگردید و به تبدیل از زبان منبع به زبان مقصد تعبییر میشد. ولی با پژوهش های ژرف تر دریافت گردید که ترجمه نه تنها با زبان و متن، بلکه با نویسنده وخواننده نیز ارتباط میگیرد. باینگونه برای فهم بهترترجمه بایستی سه جانب یا سه عنصر، یعنی مؤلف، متن و خواننده درنظر گرفته شود تا برگردانی واقعی تولید گردد. توانایی ترجمان هنگامی به آزمایش گرفته میشود که بتواند از متن یک نوشته تعبیر و تفسیری بجا بعمل آورد، روان و مقصد نویسنده را درک نماید و مطالب ترجمه شده را بگونه ای ارائه بدهد که برای خواننده قابل فهم و جالب باشد. نظریۀ ترجمه: دربارۀ تئوری ترجمه و متودولوژی آن نظریات قابل توجهی از سوی دانشمندان و اندیشمندان از کهن ترین روزگاران درتاریخ آگاهانۀ اجتماعی تاکنون افاده گردیده است. ارسطو در زبان و ترجمه برای تفسیر متن اهمیت قایل است. از دیدگاه وی آواهای گفتاری منظرهای تصاویر ذهنی اند و واژه های نوشتاری نماد آنها است. باینگونه یگانگی میان زبان و هستی انسان برقرار میگردد. رابرت فیدژیرالد (Robert Fitzgerald) شاعر، منتقد ادبی که ترجمان معروف سدۀ بیستم امریکایی در زبان های یونانی قدیم و لاتین بود، چنین اظهار میدارد: « آزمایش انتخاب مطلبی برای برگردان چنین خواهد بود: آیا ارزش آنرا دارد که جاودانه باشد؟ و درصورتیکه ارزش جاودانه شدن نداشته باشد، این اصطلاح انگلیسی صدق می نماید که: "من حس میکنم که ترکش کنم"». ولتیر (Voltaire) نویسندۀ روشنگر و آزادیخواه، تاریخ نگار و فیلسوف معروف فرانسوی اظهار میدارد: «دریغ برترجمه های حرف به حرف که معنا را ضعیف میسازد. درواقع باچنین کاری میتوان گفت که حرف میکُشد ولی روح زندگی می بخشد». پال ایرزا (Paul Irza) شاعر، موسیقی دان و منتقد ادبی اوایل سدۀ بیستم که مهاجری امریکایی بود، می نویسد: « عمر بزرگ ادبیات شاید همیشه عمر بزرگ ترجمه ها بوده است». «ترجمه رخ دیگر یک پردۀ نقاشی است». این گفتۀ لئوناردوسویسا (Leonardo Sciascia) نویسندۀ ایتالیایی ده ها اثر سیاسی و ادبی و مقالات و داستان ها است که بسیاری از آثار وی به زبان های دیگر برگردانده شده است. وی سیاستمداری متولد سال ۱۹۲۱ مربوط به جناح چپ ایتالیا بود که درسال ۱۹۸۹ پدرود زندگی گفت و درجوانی با همراهی نیروهای مقاومت دربرابر نازی ها به پیکار برخاست و جریان آن را دراثر معروف خود بنام «خاطرات من آینده دارد» بازتاب بخشید. دانشمندان دیگری میگویند: «هنر نویسندگی اینست که مطلب وی قابل ترجمه باشد» یا « تلاش برای تولید دوبارۀ یک متن ازطریق ترجمه که خیلی شفاف نباشد، بیهوده است». پروفیسور شاه علی اکبر شهرستانی، استاد و رییس پیشین دانشکدۀ ادبیات دانشگاه کابل در رساله ای زیر نام "چگونه ترجمه باید کرد" چاپ سال ۱۹۹۹ میلادی نوشت: « کلمۀ ترجمه را به دو گونه میتوان تعریف کرد: ترجمه بمعنای خاص برگردانیدن و انتقال دادن و تفسیر یک مطلب از یک زبان به زبان دیگر و ترجمه بمعنای عام بیان حال، مفاهیم درونی و عواطف باطنی انسان است». ترجمه از زمانه های دیرین باینسو و درهر کشوری بیشتر برپایۀ نیامندی ها و سودمندی ها انجام گردیده است و کمتر بخاطر انگیزه های هنری. چنانکه ترجمانان چیره دست از دیر زمان به برگردانی شاهکارهای نویسندگان بزرگ و نامدار، فیلسوف ها، دانشمندان، فرهنگیان و استادان هنر پرداخته اند که کارهای ایشان بر ادبیات و فرهنگ کشورها و مردمان نشانه های ماندگار بجا گذاشته است. گفتۀ معروفی را به یاد میآوریم: «هنگامیکه روم یونان را تسخیر کرد، تسخیر کننده خود را زیر تأثیر تسخیر شونده یافت». میتوان گفت دراین بیان یک تن از دانشمندان عرصۀ ترجمه کمتر مبالغه و بیشتر واقعیت نهفته است. او میگوید: «هنگامیکه ملت یونان به ایالتی از روم تبدیل گردید، ادبیات لاتین به ایالتی ازیونان تعویض شد». این پیروزی صلح آمیز، از برگردانی رشته هایی از کارهای نویسندگان بالا دست و هوشمند از یونانی به لاتین پدید آمد. تاریخ ترجمه: درسال های اخیر دربارۀ تاریخ ترجمه در پهنۀ جهانی بررسی های مهمی انجام ګرفته است. چنانکه بنیاد راهنمای ترجمه اظهار میدارد که درجریان سی سال اخیر۹ کتاب مهم دربارۀ ترجمه، افزون بر کارهای تخصصی و مطالعات دانشگاهی، انتشار یافته است و ازجمله شش تای آن در هفت سال اخیر. تاریخ ترجمه طولانی و غنی است و دراینجا تنها اشاراتی درباره صورت میگیرد. ترجمه در دنیای کهن همراه با رشد زبان ها بوجود آمد. گفته میشود که تاریخ ترجمه به سال هایی درحدود ۱۴۰۰ پیش از میلاد در دوران سومری ها می رسد. از نظر دانشنامه یی آغاز تاریخ ترجمۀ علمی و نخستین ترجمان چنین است: نخستین ترجمان که نامش درادبیات اروپایی ثبت گردیده است لیویوس آندرونیوس (Livius Akdronicus) برده ای آزاد شده بود که درحدود سال ۲۴۰ پیش از میلاد، اودیسه (Oddyse) شاهکار هومر(Homer) شاعر حماسه سرای یونانی را از زبان یونانی به نظم (Saturnian Verse) درآورد. این اصطلاح به شکلی از زبان لاتین اطلاق میگردد که مخلوطی بازبان شاعرانۀ ایتالیک بوده و از کاربُرد برافتاده است. این برگردان که برخی از بخش های آن بجا مانده است برای زمان زیادی بعنوان یک نوشتار درسی مورد استفاده قرار میگرفت. این اثر و آثاردیگر کمیدی و تراژدی یونانی که به لاتین برگردانده شدند، برادبیات وشعر آن زبان اثری ژرف بجا گذاشتند. همچنان با برگردان نمایشنامه های یونانی بنیاد تیاترلاتین نهاده شد. درمجموع مدرسۀ ادبی یونان بویژه از راه برگردانی آثار درحلقات ادبی روم تأثیر بزرگ وارد کرد. برگردانی آثار یونانی به زبان عربی و سپس ازعربی به لاتین و زبان های دیگر اروپایی و همچنان برگردان آثار نویسندگان، دانشمندان و فیلسوف های اسلامی و درمجموع آثار پدید آمده در شرق به زبان های اروپایی فصل درخشانی درتاریخ ترجمه است. علاقمندی به آثار فیلسوف های یونانی درخاور از سدۀ ششم میلادی با ترجمۀ آثار ارسطو آغاز گردید. نخستین موضوع جالب برای ترجمۀ آثار ارسطو علم "اخلاق" است که این عرصۀ دانش انسانی با نظریات و کارهای وی آغاز گردید. باشندگان سوریه بعنوان ترجمانان اندیشه های یونانی به عرب ها خدمت می کردند. درسده های هشتم و نهم بطورکُل از سوی ترجمانان سازمان یافته بوسیله حنین بن اسحاق دربغداد، آثار افلاطون و ارسطو و همچنان سقراط و گالن به عربی برگردانده شد. این ترجمه ها دارای اهمیت بنیادی درتاریخ تفکر اروپایی است، زیرا بسیاری از آثار فلسفی یونانی ازسوی عرب ها به هسپانیه شناختانده شد و بگونۀ گسترده ای دراروپای غربی به گردش درآمد. درمیان نخستین ترجمان های اروپایی شخصی بنام ادی لارد (Adelard of Bath) متن هایی ازاقلیدس (Euclid) را به لاتین برگرداند. بر پایۀ دانشنامۀ آزاد، اقلیدس اسکندرانی (Euclid of Alexandria) ریاضی دان یونانی که در سدۀ سوم پیش از میلاد درشهر اسکندریه مصر می زیست. او پدرعلم هندسه خوانده میشود ومهمترین اثر وی "عناصر" (Elements) نام دارد و یکی ازمؤثرترین آثار درتاریخ ریاضی است که بعنوان یک کتاب درسی عمده درتدریس ریاضی و بویژه هندسه نه تنها دریونان، بلکه در حوزۀ زبان لاتین بکار گرفته میشد. درواقع این اثر «مدت دوهزار سال شالودۀ تمام آموزش هندسه در غرب بود». پس از آن ازمیان ترجمانان نخبه، مردی انگلیسی معروف به رابرت دو ریتینز (Rebert de Retines) برخاست و نام وی بعنوان نخستین ترجمه کنندۀ قرآن مجید به لاتین ثبت گردید. او این امر را درسال های ۱۱۴۱ – ۱۱۴۳ به فرمان اسقف پیتر موسوم به پیتر مقدس و جریرارد آف کریمونا (Gerard of Cremona) به انجام رسانید. در دوران پیترتاپایان سدۀ یازدهم میلادی، بیش از هفتاد ترجمه ازعربی به لاتین از آثار ارسطو، گالن و سقراط و همچنان از بو علی سینای بلخی انجام گردید. ابن سینا به دوزبان فارسی و عربی می نوشت و شماری از آثار گرانسنگ وی از عربی به یونانی و پس از آن به زبان های دیگر اروپایی ترجمه گردیده است. ابن سینا را در مغرب زمین بنام آویسینا (Avesina یا AveSina) می شناسند و نام کامل وی ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا بوده و ملقب به حجت الحق، شیخ الرئیس، شرف الملک و امام الحکما است. وی طبیب معروف، فیلسوف، عالم منطق، دانشمند، شاعر و نویسنده، مشهور به ابن سینای بلخی فرزند بلخ نامدار است و مدتی در دیوان دستگاه سامانیان کار میکرد. با انتقال امپراتوری روم به قسطنطنیه درسال ۱۲۰۴ میلادی، دیگر ضرورت نبود که آثار کلاسیک یونانی ازعربی به لاتین و زبان های اروپایی برآمده از آن، ترجمه شوند؛ زیرا این آثاریکراست از نسخه های اصلی یونانی آن به لاتین برگردانده میشدند. ولی ترجمۀ آثار ازخاور که به زبان عربی بود، ادامه یافت. بویژه آثار با ارزش علمی و فلسفی زیادی از ابن سینا و ابوریحان برونی درمیان سال های ۱۲۴۰– ۱۲۵۶ میلادی ازعربی به لاتین برگردانده شد. ابوریحان بیرونی زادۀ خوارزم دانشمند بزرگ و ریاضی دان، ستاره شناس، جغرافیا شناس و تاریخ نگار که برخی از پژوهندگان اورا بزرگترین فیلسوف مشرق زمین و پدر علم انسان شناسی نامیده اند. همچنان قصه های خاور کهن از متون سوریایی به فرانسوی و سپس لاتین درسدۀ دوازدهم برگردانده شد و درسدۀ سیزدهم آثار پدید آمده درخاور به زبان های اروپایی برگردان گردید. ازطریق ترجمه بود که اروپایی ها به ویژگی های خاور زمین و ازجمله به آیین بودیزم آشنا شدند. علاقمندی اروپایی ها به حکایات اخلاقی و افسانه های شرقی ازطریق برگردانی های آثار، بیشتر گردید. چنانکه درنیمۀ دوم سدۀ سیزدهم، قصه های کلیله و دمنه (سال ۱۲۷۰ میلادی) و سند باد به لاتین برگردانده شدند. دربارۀ کلیله و دمنه در دانشنامۀ آزاد چنین آمده است: "کلیله و دمنه" کتابیست دراصل هندی و مجموعه هایی از دانش و حکمت، پند و اندرز که در دوران ساسانی ها به فارسی میانه ترجمه شد". پس از آن این اثر، از پهلوی به عربی، از عربی و سانسکرت به فارسی برگردان و سرانجام از فارسی به فارسی بازنویسی گردید. داستان "سند باد" را که سرگذشت یک دریانورد در نیمۀ اول سدۀ نهم است و توسط مؤلف ناشناسی در سال ۸۵۱ نوشته شده مربوط به دورۀ ساسانی ها میدانند. این اثر درقصه های "هزار و یکشب" نیز گنجانیده شده و از اینطریق درمیان عرب ها راه یافته اسـت. اروپایی ها آن را ازعـربی ترجمه کرده اند. بطور کُل، ترجمۀ آثار خاور درادبیات باختر درسده های دوازدهم و سیزدهم میلادی چنان گستردگی یافت که پرداختن به تفصیل و نام گرفتن از همه یی آنها نه دراینجا و نه دربسیاری از پژوهش های فشردۀ دیگر امکان پذیر به نظر نمی رسد. اهمیت ترجمه در سده های میانه بیش از پیش درک گردید و موضوع آنرا بیشتر ترجمۀ آثار ارسطو به لاتین تشکیل میکرد که توقف ناپذیر به نظرمی رسید. رنسانس (Renaissance) یا دورۀ نوآوری فرهنگی و ادبی، رستاخیزی درترجمه نیز پدید آورد تا آنجا که آنرا "دوران بزرگ ترجمه ها" خواندند. پیدایش تفکر هومانیستیی که ترجمۀ آن انسانگرایی یا فلسفه همنوع دوستی است، ترجمانان بسیاری از کشورها را برانگیخت تا متن های گوناگون و بویژه متون کهن را به لاتین ترجمه نمایند. لاتین بعنوان زبان عمومی روشنفکران، بهترین وسیله برای خوانش یک مطلب دراروپا بود. هرگاه نویسندگان زبان لاتین را به روانی نمی دانستند، ترجمانان را استخدام میکردند تا نوشته های ایشان را به لاتین برگردانند. برگردانی از یک زبان خارجی به زبان خود بمثابه یک کار نجیبانه و کمک به ادبیات ملی شمرده میشد. به همین جهت ترجمه در سرتاسر آن دوران و بویژه درسدۀ شانزدهم درکشورهای گوناگون اروپایی و به زبان های گوناگون به پدیدۀ گسترده و فراگیر تبدیل شده بود. برگردانی به زبان های فرانسوی و ایتالوی بیش از انگلیسی رواج گسترده تر و پیشرفته تر داشت. ولی با آمدن رنسانس به انگلستان، ترجمه راه رشد وپیشرفت را تیزتر پیمود. درحالیکه درآغاز متون کهن نه از یونانی، بلکه از فرانسوی به انگلیسی و پس از چندی یکراست از یونانی ترجمه میگردید. به دنبال نوآوری های فرهنگی و ادبی در اروپا، یکی هم ترجمۀ برخی از آثار سده های پسین به نثر و نظم از زبان های گوناگون و ازجمله از زبان فارسی به زبان های اروپایی است. چنانکه برگردان منظوم از فارسی خیلی ها معروف و درخور اهمیت ویژه اند. از آن جمله میتوان به برخی از آنها اشاره نمود: رباعیات حکیم عمر خیام نیشاپوری شاعر، دانشمند، ریاضی دان و اختر شناس معروف خراسان بزرگ درسال ۱۸۵۹ میلادی به زبان انگلیسی بوسیلۀ ادوارد فیدژرالد (Edward FitzGerald) نویسندۀ سدۀ نزدهم انگلیسی ترجمه گردید و او با این نخستین و معروف ترین ترجمۀ خود شهرت بزرگ یافت. همچنان ترجمۀ رباعیات خیام به فرانسوی نیز خیلی معروف گردید. غزلیات استاد معانی حافظ شیرازی که خود ملقب به "ترجمان الاسرار" است به زبان های آلمانی و انگلیسی و برخی از زبان های دیگر اروپایی از شهرت بزرگی برخوردار گردید؛ چنانکه در آلمان حافظ را گویته خاور، خواندند. ترجمۀ اشعار عرفانی مولانا جلال الدین محمد بلخی به زبان های انگلیسی و برخی از زبان های دیگر اروپایی مورد استقبال جدی حلقات ادبی قرار گرفت و شناخت از شخصیت والای وی درسال های اخیر بوسیله ترجمه های اشعاراو به زبان انگلیسی در ایالات متحدۀ امریکا شور و شوق زیادی را همراه با ستایش و احترام درمیان روشنفکران برانگیخت. مولانا از مشهورترین شاعران زبان مادری خویش فارسی است و اشعاری به زبان های ترکی و یونانی نیز دارد. نام کامل وی محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی است. زادگاه وی بلخ بوده و به القاب مولانا، خداوندگار بلخ و مولوی رومی نامیده میشود. از برگردانی آثار پدید آمده درخاور و تأثیر آنها برادبیات و فرهنگ درباختر دراینجا اشاراتی صورت گرفت، ولی باید یادآور شد که ترجمه در پخش اندیشه های نوین از زبان های گوناگون اروپایی و انتقال آنها از باختر به خاور و باز آفرینی آنها نقش بزرگی ایفا نمود. ترجمۀ آثار نمایشی و اشعار گویته، ویلیام شکسپیر، مولیر، فردریک شیللر، الکساندر دوما، الکساندر پوشکین، آنتوان چخوف و دیگر شاعران و نمایشنامه نویسان بزرگ و آثار اندیشمندان و داستان نویسان معروف فرانسوی و روسی و فیلسوف های نامدار باختر نه تنها به کشورها و زبان های دیگر اروپایی، بلکه در زبان ها و سرزمین های خاور بویژه در عرصۀ نمایشنامه نویسی و ادبیات داستانی انقلاب هایی برپاکرد. ترجمه در درازای تاریخ پیوسته نقش معین داشته است. بویژه با برخورد زبان ها و فرهنگ های معین فرهنگ جدیدی تولید گردیده است و ترجمانان بمثابۀ پلی پیوند، یک ارزش فرهنگی به دیگری را امکان پذیر ساخته اند. درواقع هر دورۀ تاریخی، افزون بر سازه ها وانگیزه های دیگر، با تغییر درتاریخ ترجمه نیز مشخص میگردد، ولی این تغییرات از یک جا تا جای دیگر، دگرگون است. بگونۀ نمونه، رشد ترجمه درجهان غرب مانند جهان عرب نیست. نقش ترجمه در آموزش و گسترش زبان درافغانستان کهن و معاصر تاریخ پیدایش ترجمه در سرزمین های کهن که بخش هایی از افغانستان کنونی نیز بوده است، معلوم نیست. ولی در روزگاران گذشته در دوران امپراتوری فارس درجریان جنگ ها و تماس ها آثار چندی در زمینه های علمی و فلسفی از زبان یونانی و سریانی به زبان پهلوی یا فارسی میانه ترجمه شد و فرهنگ غرب بویژه ازطریق ترجمه به سرزمین هایی که افغانستان کنونی نیز بخشی از آنها بود، وارد گردید و تأثیراتی بلحاظ فرهنگی و اجتماعی بجا گذاشت. با هجوم اسکندر مقدونی به خاور و از جمله به سرزمین باختر (Bactria)، باکتریا یا باکتریانا که نام کهن بخش بزرگی از افغانستان کنونی و مرکز آن درحدود بلخ امروزی بود، تمدن، فرهنگ و زبان یونانی یکراست وارد این سرزمین گردید. پس از مرگ اسکندر نیز دولت هایی در باختریا باکتریا توسط یونانی ها که درآن منطقه مسکون شده بودند، تشکیل گردید. دولت های مقتدریونانی – باختری یا گریکو – باکتریا که بمثابۀ یک امپراتوری معروف به "هزار شهر" بوجود آمده بود، خیلی ها ثروت اندوختند و عرصۀ حکمفرمایی خود را تا هند گسترش بخشیدند. زبان یونانی درامور اداری مورد استفاده بود و زبان محلی باختری الفبای یونانی و برخی ازواژه های آنرا پذیرفت. باینگونه، ترجمه خیلی ها معمول گردید و فرهنگ یونانی جایگاه مهمی را در باختراحراز کرد. دراینجا، برای بررسی تأثیر این فرهنگ پس از باختر زیر نام تخارستان و زبان تخاری و تسلط کوشانی ها و پیدایش تمدن بزرگ گریکو – بودیک یا یونانی – بودایی، مجالی وجود ندارد. ولی همینقدر گفته میشود که ترجمه از آن زمانه ها در سرزمین هایی که افغانستان کنونی بخش بزرگی از آنها بوده است، به ضرورتی مبرم مبدل گردیده بود و درامر گسترش فرهنگ و تمدن نقش بزرگی ایفا نمود. آشکار است که درخراسان بزرگ پس از اسلام زبان عربی نفوذ گسترده ای یافت و باوجود اینکه زبان فارسی دستخوش تحولاتی گردید، ولی با سخت جانی شگفت انگیزی هویت و اصالت، هستی و والایی خود را حفظ کرد. اندیشمندان خراسانی با احاطۀ کاملی که به هردو زبان فارسی و عربی داشتند، به ترجمۀ کتاب های گوناگونی از یکی به دیگری پرداختند و در اثر آن دانش پژوهی به گستردگی و بار وری ویژه ای دست یافت. این دوران دراز مدت، شکوفایی فرهنگ و ادبیات، شعر و هنر را درپی داشت. سال های زیادی پس ازبرافتادن نام ونشان خراسان، دوران رکود و افول فرهنگی و زبانی درافغانستان بود. ولی درنیمۀ اول سدۀ بیستم همراه با جنبش استقلال طلبانه و انتشار سراج الاخبار، ترجمۀ برخی آثار بویژه از ترکی به فارسی نوآوری هایی را درعرصه های اجتماعی و فرهنگی پدید آورد. محمود طرزی آغازگر این پویش بود. انجمن ادبی کابل: درسال ۱۹۳۱ میلادی برغم استبداد و اختناق شدید، نهادی ادبی وفرهنگی ازسوی گروهی از شخصیت های آزادیخواه و نویسندگان بگونۀ آگاهانه بنیاد گذاشته شد و ازسوی هیأت حاکمۀ سلطنتی، نا آگاهانه یا بمنظور نمایش و یا بخاطر شناسایی آزادیخواهان دورۀ امانی، موافقت گردید. این نهاد "انجمن ادبی کابل" بود که در درازای نزدیک به سه سال کار به نشر و پخش "مجلۀ کابل" که ماهنامه بود، "سالنامۀ کابل" و دانشنامه ای بنام "دایرت المعارف آریانا" پرداخت که افزون بر انتشار مسایل تاریخی، ادبی و فرهنگی، برای بیداری و آگاهی جوانان کمک شایانی کرد و برای جنبش های اجتماعی و سیاسی، ادبی و فرهنگی الهام بخش باقی ماند. انجمن دارای شعبه های تاریخ، تألیف و ترجمه بود و به برگردان برخی از آثار از زبان های دیگر به زبان فارسی می پرداخت و پیرامون ترجمه های ادبی و تاریخی اظهار نظر و آنها را ویراستاری میکرد. درکنار دیگران سید قاسم (رشتیا) وظیفه برگردانی از زبان فرانسه را بردوش داشت. شخصیت های بنیادگذار درانجمن عبارت بودند از: محمد انور بسمل، میر غلام محمد غبار، سرور جویا، کریم نزیهی، غلام جیلانی اعظمی، قاری عبدالله، عبدالعلی مستغنی، سرور گویا، عبدالباقی لطیفی و دیگران. دولت مستبد سلطنتی وجود انجمن را دیگر تحمل نتوانست و نخست به بازداشت و تبعید شماری از رهبران سرشناس انجمن دست زد و شماری دیگر را "ممنوع القلم" اعلام کرد و پس ازآن نه تنها چگونگی و هستی، بلکه نام و نشان آنرا از بنیاد تغییر شکل و ماهیت داد. دربارۀ انجمن ادبی کابل میر غلام محمد غبار، میر محمد صدیق فرهنگ و دوکتور عبداللطیف ناظمی نوشته اند و دراین اواخر نجم کاویانی نیز به آن پرداخته است. نقش ترجمه در تحول اجتماعی و سیاسی درافغانستان: در نیمۀ دوم سدۀ بیستم، ترجمۀ آثار غرب به زبان فارسی رواج بسیاری یافت، ولی متأسفانه سهم افغانستان دراین امر اندک بود. زیرا محافل ارتجاعی حاکمۀ سلطنتی ازطریق حکومت های اقتدار گرا و تمامیت خواه دوزبان عمدۀ مردم افغانستان، فارسی و پشتو را درتقابل هم قرار دادند و بجای رقابت سالم میان هردو، سیاست تبعیض آمیز زبانی را در پیش گرفتنند و درنتیجه از رشد و پیشرفت هردو زبان ازجمله درعرصۀ برگردانی آثار نیز جلوگیری نمودند. اما بنابر تلاش های شخصی گروهی از نویسندگان و پژوهشگران ما بنابر سلیقه های خویش به ترجمۀ آثاری از زبان های زندۀ اروپایی دست یازیدند. ولی درایران از سال های زیادی باینسو بگونه سازمان داده شده هزاران اثر به زبان فارسی برگردان شده است. ترجمان های معروف بگونه حرفه یی، جداگانه یا گروهی، به اندازۀ ده ها هزار صفحه و خیلی بیشتر ازآن، ترجمه کرده اند. درمیان این ترجمه ها، اثرهای زیادی از بزرگترین و معروفترین نویسندگان، داستان نویسان، تاریخ نگاران، پژوهشگران و هنرمندان خارجی موجود است و همچنان اثرهایی که تنها اهمیت تجارتی و سرگرم کننده دارند. درتاجیکستان نیز اثر های زیادی از روسی به فارسی برگردانده شده اند، ولی با الفبای سیرالیک که مورد استفادۀ همه فارسی زبانان نیستند. درهرحال، آثار زیادی ترجمه شده به زبان فارسی در برون و بویژه درایران، وارد افغانستان گردید و بلحاظ فرهنگی و اجتماعی اثر ژرفی در ادبیات، هنر، نثر و نظم و شیوه های نگارش، در تفکر و پژوهش های علمی بجا گذاشت. ورود اندیشه های ترقیخواهانه ازبرون، از طریق ترجمۀ آثار به زبان فارسی دیدگاه های نوینی را درسیاست و مبارزۀ آزادیخواهانه پدید آورد که نمونه های بارز تأثیر آنها در جنبش مشروطه خواهانه به مشاهده میرسد. پس از آن از این راه به پیدایش و گسترش جنبش چپ و دموکراتیک کمک بزرگی صورت گرفت. این جنبش، پس از جنگ جهانی دوم و با اوجگیری جنبش های آزادیبخش ملی و برافتادن نظام استعماری درکشورهای آسیایی و افریقایی، درافغانستان پله های ارتقا به نردبان پیشرفت را پیمود. آثار ترجمه شده ازسوی برخی از بنیاد های انتشاراتی مانند نوستی و پروگرس اتحاد شوروی سابق به زبان های فارسی، پشتو و ازبکی و آثار پایه یی و اندیشه یی ازسوی نیروها و سازمان های ترقیخواه بویژه از سوی حزب تودۀ ایران، برغم سانسور شدید، به افغانستان وارد میگردید. ادبیات سیاسی آن زمان به زبان فارسی درشرایطی که حتا غالب روشنفکران و دانش آموختگان درافغانستان به زبان های اروپایی آشنایی نداشتند، درسازماندهی اندیشه یی و سازمانی نیروهای دموکراتیک و ترقیخواه نقش بارزی ایفا نمود. در سال های پنجاه خورشیدی برابربا هفتاد میلادی، ازسوی احزاب و سازمان های دموکراتیک و ترقیخواه، آموزش اندیشه های نوین برپایۀ عدالت اجتماعی و دموکراسی بخاطر رهایی توده های مردم از قید و بند استبداد و ستم اجتماعی و ملی، تشویق میگردید. ادبیات سیاسی و داستانی آموزنده و آزادیخواهانه که بیشتر از طریق آثار ترجمه شده اشاعه می یافت، ازسوی گروه هایی از روشنفکران با عشق و علاقمندی زیادی مطالعه میگردید. افزون برآن، سازمان ها و نیروهای ترقیخواه در پخش این اندیشه ها فعالانه کار میکردند. دراین میان، هفته نامه های این سازمان ها مانند خلق، پرچم، شعله جاوید و نشریه های برخی از سازمان های دیگر، نقش بزرگ آگاهی دهنده و انگیزندۀ سیاسی و اندیشه یی را درمیان روشنفکران و توده های مردم ایفا می نمودند. ولی تا آنجا که مسألۀ ترجمه به دولت مربوط می گردید، سیاست غیر فعال و بیحال دراین زمینه مانند عرصه های دیگر زندگی اجتماعی و فرهنگی درکشور مسلط بود. درواقع، نه تنها سازماندهی و پشتیبانی مالی از کاربرگردانی انجام نمیشد، بلکه به شیوه های گوناگون برای سانسور افکار مردم تا آنجا که امکان پذیر بود، با جلوگیری از ورود آثار حامل اندیشه های نوین و دادخواهانه، تلاش صورت میگرفت. با آنهم، روشنگران راه هایی را برای تأثیرگذاری اندیشه های پیشرو بکار می گرفتند. ترجمه و تیاتر درافغانستان: شایان یاد آوری است که ترجمه (دراینجا بیشتر بمفهوم سازگارسازی) نمایش نامه های پیشگامان عرصۀ تیاتر، درکنار نمایشنامه نویسی در کشور، دورۀ درخشانی را درتاریخ تیاتر افغانستان بنا نهاد. برروی صحنه آوردن نمایشنامه های نویسندگان و نمایش نامه نویسان نامی جهان وبویژه مولیر، انتوان چخوف، ولیام شکسپیر، چارلس دیکنز و دیگران در تیاتر افغانستان با کارگردانی و نقش آفرینی هنرمندان و بازیگران برجسته ای مانند استاد عبالرشید جلیا، استاد عبداقیوم بیسد، عزیزالله هدف، محمد رفیق صادق، وزیر محمد نگهت، حبیبه عسکر، نورتن نورانی و دیگران، از رویدادهای با اهمیت فرهنگی در کشور شمرده میشود. درکار برگردانی این آثار برجسته شخصیت های فرهنگی مانند عبدالرشید لطیفی، محمد موسی نهمت، محمد یوسف کهزاد، عبدالغفور برشنا و دیگران دست اندر کار بودند و بویژه محمد علی رونق در پویش و پیشگامی برگردانی نمایشنامه ها یی از این دست و رونق بخشی این هنر دست بالا داشت و خود افزون بر کارگردانی، آموز گار دوره های فراگیری نقش آفرینی و آموزش هنر تیاتر نیز بود. نویسندگان معروفی چون عبدالرحمان پژواک و عبدالحق واله افزون بر تألیف و ترجمۀ آثار دیگر به برگردانی نمایشنامه ها نیز پرداخته اند. دوکتور محمد نعیم فرحان که از دانش آموختگان هنر تیاتر، کارگردان و نقش آفرین این هنربود، چندین نمایشنامه را به فارسی برگردان کرده است. برخی از این موارد در اثر خان اقا سرور بنام "تیاتر درافغانستان" که خود و همسرش مزیده سرور دست اندر کاران این عرصه بوده اند، بررسی گردیده است. شماری از نویسندگان، دانشگاهیان، تاریخ نگاران و پژوهشگران پس از نیمۀ دوم سدۀ بیستم افزون بر نگارش به زبان مادری، به بازآفرینی و برگردانی برخی از آثار از زبان های خارجی پرداخته یا خود به زبان های خارجی نیز نوشته اند و یا آثار ایشان به زبان های دیگر برگردان شده است. ولی با تأسف داده های لازم ثبت شده و با اعتباردر این زمینه، بنابر نبود نهادی مسئول، در دسترس نیست. دهۀ هشتادمیلادی و ترجمه درافغانستان: درسال های شصت خورشیدی برابر با هشتاد میلادی، ترجمه بعنوان ابزاری مؤثر درساختار فکری و آموزش نسل های نوینی از روشنگران سیاسی درنظر گرفته میشد. درآن سال ها، همتراز با برنامه های فرهنگی گسترده، ازسوی حزب و حکومت ترجمۀ آثار تشویق و بلحاظ مالی پشتیبانی میگردید. چنانکه برای چاپ و انتشارات، کمیتۀ دولتی طبع و نشر به رهبری شورای وزیران درسطح یک وزارتخانه ایجاد گردیده بود و درچهارچوب آن، مؤسسه انتشارات بیهقی فعالیت میکرد و تنها ازطریق این مؤسسه سالانه بصورت میانگین ۳۵۰عنوان کتاب و ۴۳ مجله به چاپ میرسید که بخشی از آنها آثار ترجمه شده بود. همچنان در وزارت آموزش و پرورش اداره ای بنام تألیف و ترجمه وجود داشت که به چاپ کتاب های درسی و کمک درسی با درونمایه های نوین می پرداخت. شمار آثاری که در یکسال دردهۀ هشتاد به چاپ می رسید بیشتر ازشمار مجموع کتاب هایی بودکه پیش از آن در طی یک یا دودهه کامل انتشار یافته بود. افزون برآن، سالانه بطور میانگین بیش از یک هزار عنوان کتاب و پانزده هزار نشریه که غالب آنها ترجمه شده بودند تنها ازسوی دولت وارد کشور می گردید و بخش خصوصی نیز دراین عرصه فعال بود. شایان یادآوری است که درآن سال ها افزون بر زبان های فارسی و پشتو به زبان های ازبکی، ترکمنی، نورستانی، پشه ای و بلوچی نیز نشرات درمرکز و بویژه درولایات مربوط انجام میگرفت که افزوده بر نوشته های دست اول، مطالب زیادی از زبان فارسی به زبان های یادشده ترجمه و انتشار می یافت. اتحادیۀ نویسندگان افغانستان نسبت به ترجمه هم دیدگاه ویژه ای داشت و برای آن ارج میگذاشت. دراین اتحادیۀ با اعتبار فرهنگی و ادبی، شماری از نویسندگان، شاعران وشخصیت های برجستۀ فرهنگی بشمول استاد واصف باختری، دوکتورعبداللطیف ناظمی، دوکتور اسدالله حبیب، محمد اعظم رهنورد زریاب، محمد اکرم عثمان، اکبرکرگر، سلیمان لایق، دستگیر پنجشیری، پویا فاریابی، صدیق کاوون، ببرک ارغند، قدیر حبیب و شماری دیگر هموندی و همکاری داشتند. دراتحادیۀ ژورنالیستان که نهادی غیر دولتی بود و شماری از نامه نگاران کارآزموده درآن همکاری و هموندی داشتند، بنابر رشته ها و عرصه های کاری، به کار برگردانی توجه جدی مبذول میگردید. درحالیکه فهرست فراگیر تری از ایشان و دیگرروشنگران در دهۀ هشتاد درکتاب خاطرات من ارائه گردیده است، دراینجا صرف از چند تن ایشان نام گرفته میشود: دوکتور حیدرمسعود، لطیف پدرام، عبدالله شادان، محمد اسماعیل فروغی، هارون یوسفی، داؤد کاویان، فرید ظریف، فرید شایان، آصف معروف، حسن نیر، کامله حبیب، راحله راسخ، نبی پاکتین، ابراهیم عطایی، ضیاء الله عزیز، ضیا عبادی، رحیم اوراز و دیگران. از آنجا که روزنامه های عمده، از جمله روزنامۀ "حقیقت انقلاب ثور" به سردبیری اسدالله کشتمند واسناد و مدارک دولتی همسان و همزمان به دوزبان فارسی و پشتو بگونه جداگانه منتشر میگردید، ترجمه دراین میان نقش بزرگی ایفا میکرد. درمجموع، درنظر بود که زبان های مردم افغانستان بدون تبعیض و تمایز مطابق به ظرفیت ها و امکانات خود مستقلانه راه رشد و تکامل بپیمایند. ولی این روند پس از چندی باز ایستاد. از آنجا که موضوع ترجمه دراینجا مورد توجه است، دراین میان و نمونه وارشایان یادآوری میدانم که درسال های هشتاد میلادی مجلۀ "مسایل بین المللی" که ترجمۀ مطالب مجله "صلح و سوسیالیزم" منتشره در پراگ را پخش میکرد، نقش با ارزشی در نشر اندیشه های نوین و ترقیخواهانه ایفا می نمود. مطالب مجلۀ متذکره را گروهی ازنویسندگان ترقیخواه درسطح جهانی آمادۀ نشر میساختند. در افغانستان گروهی از گزارندگان با اندیشه های نوین پیرامون این مجله با درونمایۀ پیشرو، گرد آمده بودندکه برای نخستین بار با سردبیری فهیم ادا و بعدآ سالم سپارتک ، به کار ترجمه می پرداختند. دراینجا از شماری از ایشان یادآوری میشود: فرید سیفی ، غلام محمد شیرزاده ، داکتر اقبال، کریم حقوق،وحید مردان ، طاهر ننگیالی ، عمر محسن زاده، اسد محسن زاده ، محمد سرور، اجمل خیبری ، عبدالله نایبی، زلمی یونسی، میاگل، خالد حافظ،، اسدالله فاضلی، ظاهر حبیب، اسدالله کشتمند، وحیدالله، رحیم رفعت، فتاح ویدی، هادی ابوی، سرور ماموند، عبدالله صدیق، اسد روغ، صدیق یعقوبی و دیگران که از زبان های روسی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی ترجمه میکردند. همچنان روزنامه ای به زبان انگلیسی در کابل (Kabul Times) درسالهای مختلف به سردبیری محمد رحیم رفعت، داکتر برنا آصفی و محمد قبول به نشر میرسید که برپایۀ برگردان استوار بود و شماری از نویسنگان و ترجمانان با آن کار و همکاری داشتند. شایان یادآوری است که در آژانس اطلاعاتی باختر، دستگاه خبررسانی دولتی، شماری از ترجمانان حرفه یی کار میکردند. افغانستان پس از دهۀ هشتاد و ترجمه: همه میدانند که در سال های نود میلادی درافغانستان چه میگذشت و درواقع، از ترجمۀ علمی در درون کشور، نمیتوانست حرفی و خبری درمیان باشد. در دهۀ اول سدۀ بیست و یکم که تازه آنرا پشت سر گذاشتیم، کار سازمان داده شدۀ چشمگیری درعرصۀ ترجمۀ علمی در درون افغانستان انجام نگرفته است، بجز آثاری چند که بیشتر نتیجۀ تلاش های شخصی برخی از نویسندگان، دانشگاهیان و ترجمانان شمرده میشود و چند نشریه با ترجمه به زبان انگلیسی به نشر میرسد. ولی کار برگردان گفتاری با نیروهای خارجی گرم بوده است که بیشتر خصلت تجاری، بازاری و سودجویانه داشته است. اما برون از افغانستان از سال های هشتاد تا کنون شماری از آثار، مقاله ها و تحلیل های مهم ازسوی شماری ازنویسندگان، شاعران، داستان نویسان، تحلیلگران، تاریخنگاران وپژوهشگران ترجمه و چاپ گردیده و بویژه ازطریق انترنت انتشار یافته اند. همچنان نگارش ها، پژوهش ها، آفرینش های فرهنگی و هنری برخی از نویسندگان، داستان نویسان، شاعران، فرهنگیان به زبان های دیگر برگردان شده است و در برخی موارد خود به برگردانی آثار آفرینشی پرداخته اند. آثار داستان نویسانی دربرون از میهن که ترجمان اندیشه های ایشان به زبان های خارجی است، مانند خالد حسینی و عتیق رحیمی، ازسوی خود آنان یا دیگران به زبان فارسی نیز برگردان شده اند. درسال های اخیر کار برگردانی با اهمیتی بگونۀ علمی از سوی نویسندگان و ترجمانانی مانند اسدالله شفایی، عزیزآریانفر، صدیق رهپو طرزی، فیاض نجیمی بهرمان، جلال نورانی، دوکتور امین آقا متین، دوکتور عنایت الله شهرانی، حضرت وهریز،غلام سخی غیرت و دیگران انجام گردیده است. شمار ترجمانان در رادیوها، تلویزیون ها و رسانه های چاپی و انترنتی، در درون و برون از افغانستان زیاد اند. همچنین، برخی از گفتگو های فلمی، فلمنامه ها و نمایشنامه ها، ولی بلحاظ کیفی نه درسطح لازم، نوشته و ترجمه میشوند. دراین بررسی خیلی فشرده تنها از چند تن از دست اندرکاران ترجمه در افغانستان بعنوان نمونه که بگونه ای با این عرصۀ گسترده ارتباط داشته اند، نام گرفته شد. برای شناسایی بیشتر از برخی نویسندگان و ترجمانان و آثاری که ترجمه شده اند، دراثردوجلدی زیر نام "کی کیست درفرهنگ برون مرزی افغانستان" به ویراستاری دوکتور رسول رهین مطالبی گنجانیده شده که تا حدودی همراه با زیستنامه های جداگانۀ شماری از نویسندگان فهرست گردیده است. آرزومند است که زندگینامه های شمار زیادی از نویسندگان، ترجمانان و پژوهشگران ترقیخواه و آفرینش های علمی و فرهنگی ایشان که ناگفته باقی مانده است، بگونه ای آشکار گردد. بایستی یادآورشد، تاجایی که معلوم است، تاریخ کامل ترجمه و ازجمله برگردان ادبی به زبان فارسی تاکنون نگارش نیافته و شمار ترجمان ها به این زبان که بسیاز زیاد اند، معلوم نیست. آثار ترجمه شده نیز خیلی ها زیاد اند که شمارش آنها درچنین بررسی فشرده ای امکان پذیر نمی باشد. باآنهم، میتوان گفت که معروف ترین آثار جهانی درادبیات داستانی و همچنان در ادبیات سیاسی واجتماعی به فارسی بویژه درایران برگردانده شده اند و دردسترس پژوهشگران، علاقمندان و خوانندگان در کتابخانه ها و کتاب فروشی ها قرار دارد. نقش ترجمه و مسایل اجتماعی و فرهنگی: ترجمه ژرفنای فرهنگی و اجتماعی بسیار گسترده ای دارد و این یکی از مهمترین راه های پیشرفت فرهنگی و اجتماعی از گذشته ها بوده و هست. ازطریق ترجمه نه تنها فرهنگ و ادبیات و رفتارها و هنجارهای اجتماعی تأثیر پذیرفته است، بلکه اندیشه های دموکراتیک، آزادیخواهانه و ترقیخواهانه از یک اجتماع، ازیک کشور و از یک قاره به دیگری سرایت کرده و این اندیشه ها دگرگونی های بزرگی را بلحاظ اجتماعی و سیاسی دراینجا و آنجا سبب گردیده اند. ترجمه بعنوان ابزاری برای تبادل اطلاعات و همچنین مناسبات میان دولت ها، سازمان ها و انسان ها نقش بزرگی ایفا می نماید. در ترجمه دو اصل از سوی دانشمندان این عرصه تأکید میگردد: اخلاقی بودن و حرفه ای بودن. پاسداری دیدگاه های اخلاقی، امانت داری و درست کاری در این کار حرفه ای را از ویژگی های یک ترجمان خوب شمرده اند. درترجمه اگرچه دربسیاری موارد پاداش و مزد کارمطرح است، ولی رفتار تجاری پیشه کردن و سودجویی از آن، با اخلاق این حرفه سازگار نیست. رفتار خوب، راز داری و پابندی به پیمان های قانونی، رعایت کردن نظر گوینده و نویسندۀ اصلی و وارد نساختن نگرش ها و روش های شخصی خود درگفتار و نوشتار دیگران، درواقع احترام به اخلاق و حرفۀ عالی ترجمه است. ترجمه بعنوان یک صنعت کهن ، هم علم است وهم فن و هم هنر. آگاهان، داشتن استعداد و تلاش برای پرورش توانایی های ذهنی وعقلانی را برای دستیابی در برگردانی خوب، لازم می شمارند. همچنین دلبستگی به نوشتن، بدست آوردن برتری هایی دردانش عمومی، آگاهی و آشنایی دررشتۀ معین وبرخورداری از پیش زمینه هایی برای توانایی زبانی را نه تنها از بایستگی ها، بلکه گرامیداشت از کار دیگران و خوشنودی ازکار خود، خوانده اند. درپایان برای ترجمانان گرامی ما بالندگی و پیروزی درکار پربار ایشان آرزو می نمایم.